افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده
چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده

«صائب تبریزی»

۱۹ مطلب با موضوع «روزنگاری» ثبت شده است

سرانجام یک روزِ خونی

دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۳۹ ب.ظ
امروز آزمایشگاه فیزیولوژی داشتیم و بالاخره یه کار مفید تو این رشته یاد گرفتم😄
گرفتن فشار خون:دی
کلا آزمایشگاه فیزیولوژی خیلی عشقه ولی به همون اندازه برای من آزمایشگاه بیوشیمی چرت و مزخرفه -_- البته از این ترم ، ترم قبل جذاب تر بود بیوشیمی آزمایشگاه . 
 



پنج بار فشار دوستم رو گرفتم و پنج تا فشار مختلف بدست آوردم 😁
البته ناگفته نماند که سارا دوستم  هم طی چندباری که فشارم رو گرفت ، تشخیص انواع و اقسام بیماری های قلبی عروقی رو تو پرونده ی من به ثبت رسوند😒 این از این فشار سنج جیوه ای ها بود خیلی خوشگل بود:)

این واسه جلسه قبله که میخواستیم انعقاد خون رو چک کنیم . سر همین یه چیکه خون که از سر انگشت دوستم گرفتم کلی گریه زاری کرد😒😬
امروز هم آزمایشگاه رو به خاک و خون کشیدیم😁 


تو این آزمایش باید خون طرف رو میکردیم تو این لوله ها بعد لوله ها رو میچسبوندیم به این تخته و میذاشتیم یه ساعت بمونه ببینیم ارتفاع پلاسمای خونش چقدر میشه 
همون اول کاری تا پی پت رو برعکس کردیم همه خونا ریخت رو تخته😑 
این عکس واسه گروه های دیگه اس خون شیشه ی ما همش اسراف شد 😁
کلا اکثر گروه ها نتونستن مرحله آویزون کردن شیشه به تخته رو خوب انجام بدن و شیشه ی خونشون خالی شد :))
+چهارشنبه میان ترم تغذیه  داریم. این روز خجسته و میمون رو پیشاپیش به خودم تبریک و تسلیت عرض میکنم .
  • همدم ماه

روز ها از پس هم رد شد و موعود رسید

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۲۰ ب.ظ
۱.امروز یه روز جان فرسای شیرین و آروم بود -_- از هفت صبح تا شیش غروب. 
عمیقأ و شدیداً دلم برا دانشگاه تنگ شده بود بسکه تو عید همش تو خونه بودم حتی دریغ از یک پارک :/
ولی بین خودمون باشه بیشتر دلم برا تعطیلات تابستون بعد از دانشگاه تنگ شده(میان ترم ها را به یاد می آورد ...😬)
سر همه ی کلاسا عملا خواب بودم  نگرانم 😑
خب خدا وکیلی وقتی که برقا رو خاموش میکنن کولر رو هم روشن میکنن استاد هم لالایی میگه خب آدم خوابش میگیره دیگه . من اگر استاد بشم تو درس های تئوری هر نیم ساعت پنج دقیقه استراحت میدم به بچه هام . مثلا من چون ردیف دوم میشینم نمیشه سر کلاس بخوابم ولی به زور پلکام رو باز نگه می‌داشتنم تا استاد خودش دهان مبارکش خسته میشد و می‌گفت خب حالا یه دقیقه استراحت کنید از شدت ذوق خوابم می‌پرید :))
۲.موقع برگشتن دو تا از ترم بالایی هامون رو تو بازار دیدم بعد خواستم به بابام معرفیشون کنم گفتم بابا اینا تو مدرسه ی ما هستن یه کلاس از ما بزرگترن -_-
بابام😒
من😌
ترم بالایی ها😲 
هنوز دهنم به گفتن دانشگاه عادت نکرده 😄 
۳.فردا تربیت بدنی داریم و و از قضا تمرین دو سرعت و  من دارم دعا میکنم لغو بشه ( پهلوی کبود و دست افلیج و پای چلاق و خنده ی حضار در آخرین جلسه ی تربیت بدنی قبل از عید  هرگز از لوح خاطرش محو نمی شود:|)
بعدن نوشت ؛ ببینید دوستان هم دارن دعا میکنن لغو شه😄
۴. و اما این....همون گربه که تو حیاط دانشگاه هی از زیر نیمکت من رد میشد-_- و موجبات وحشت من رو فراهم میاورد که چندتا پست قبل در موردش نوشته بودم 
رفتم پشت سرش  که ازش عکس هنری بگیرم با انواع و اقسام  اسامی صداش کردم محل نداد  تا بهش گفتم خاله جون خوبی ؟ 
یهو دیدم سرش رو برگردوند طرفم 😑
۵.متاسفانه  قسمتی از   اثرات کتاب  ملت عشق از بین رفته منتظر پست های من در مورد چنگیز و دار و دستش با هشتک چنگیز نامه و پست های منور و نورانی امتحاناتم با هشتک پاس شدن شیوه ی رندان شب بیدار باشد ، باشید😬
۶.تا چرت اَند پرتی دیگر التوفیق علیکم و الرحمه الله و برکاته:))
بعد نوشت: یه بار بعد این همه سال از بین پنج مجموعه پایتخت من اومدم مجموعه پنج رو دیدم -_- بغل تلویزیون یا از ترس تشنج کردم یا از خنده :| چرا داعش رو ریختن تو طنزا اح اح 😑😑😑 
  • همدم ماه

هیهات:|

جمعه, ۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۵۸ ب.ظ

دندون های پیشم در غرق شدن در درد به حدی رسیدن که تیر میکشن و نبض میزنن و من با حسرت و اشک به خواهر کوچیکم که جلوم نشسته و مثل خرگوش سیب رو با دندون های جلوییش گاز میزنه نگاه میکنم و قرص بعدی رو بالا میندازم . 

میترسم برم دندون پزشکی آخه دندونم ظاهراً سالمه ولی معلومه باطنش خیلی خرابه و زیر دم و دستگاه دندون پزشکی حتما خیلی ضایع میشه  در معرض دیدم که هست 😑😥😥😥اما انقدر دردش زیاده که حتی مسواک نمیتونم بزنم بهشون جوری که حاضرم با همین دستای خودم همشون رو بکشم و بندازم تو سطل آشغال😑 

  • همدم ماه

آیا روا بود که چنین بی حساب به درد آیی ؟

چهارشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۲۳ ب.ظ

انگار تو دهنم به جای بزاق اسید ترشح میشه ، در اوایل نوزده سالگی این همه دندون پر کرده وای به حال چند سال دیگه

داشتم خداروشکر میکردم که دندون های جلوم که در معرض دیده سالمه و نه درد می‌کنه نه خراب که اندکی پس از سال تحویل در حالی آماده ی حمله به شیرینی و آجیل بودم دندون های جلوم هم شروع به درد کردن کرد 😑😥 

اللهم اشفع کل دندونهانی


  • همدم ماه

بی تو تقویم پر از جمعه ی بی حوصله هاست

جمعه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۶، ۰۷:۳۴ ب.ظ

اگر قرار باشه برای این هفته ام اسم بذارم ، اسمش رو می‌ذارم هفته ی گٙند اقتصادی ، اقتدار در ولخرجی و بی کفایتی در نگهداری از تیکه ای کاغذ که می گویند چرک کف دست است 😒

قشنگ هر چی پول تو جیبی داشتم الکی الکی خرج کردم . 

گاهی وقتا یه تکه کاغذ چقدر می‌تونه باعث ناراحتی بشه . توف توف 

+ الان مشقای زبانم رو تموم کردم خوشحالم ولی باید برم بیوشیمی بخونم چون گفته ازمون درس  می‌پرسه😢 (تداعی دوران دبیرستان)   😁 

+ بهم گفتی نذار ویژگی های منفی دوستی که بیشتر باهاش میگردی روت تاثیر بذاره . بهم گفتی سعی کن اگه قراره تاثیری باشه رفتار و کلام خوب تو رو دوستت تاثیر بذاره .  ازت ممنونم تلنگر خوبی بود 🌸

  • همدم ماه

صدای مرا از حیاط دانشگاه می‌شنوید:دی

دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۳۷ ب.ظ

از صبح که اومدم تا الان علاف و بیکار بودم آخه کلاس عملی داشتیم و چون تئوری ها تشکیل نشده هفته ی قبل به تبع عملی ها هم تشکیل نخواهد شد 

کلا اوضاع نابسامانی هست ، بعضی از کارکنان دانشگاهمون عوض شدن ولی نماینده ی ما هنوز عوض نشده واقعا نمی‌دونم اگه یکم ادب داشت خوب بود جلوی روی ما اون ترم به دختره برگشت گفت چقدر بیشعوری شما فکر کن

مثلا من دیروز مجبور شدم بهش پیام بدم بپرسم فردا کلاس برگزار میشه یا نه با یه حالت طلب کارانه گفت خب شما برید اگه تشکیل شد که براتون حاظری میزنن(دقیقن حاظر رو هم با همین ظ نوشت دفعه ی اولشم نیس😁)

اکثر مواقع هم جواب سلام آدم رو نمی‌ده تو پیاما مثلا فکر کرده من عاشق چشم و ابرو شم که ازش مجبورم سوال بپرسم؟ 

خب دیگه من خودمو درگیر این حواشی نمیکنم به درک اصنشم هرچی بگه از یه گوش می‌شنوم از یه گوش در میکنم 

و اما بعد از ظهر روانشناسی داریم 

دوباره از اول آه خدای من 😑 ولی استادش فرق می‌کنه 

یعنی رشید روش میشه بیاد سر کلاس؟ امیدوارم دیگه واسه روانشناسی ارائه‌ای  چیزی نداشته باشیم چون اگه باز یکی یه چیزی از جیبش در آره تا سال هفتم ما با روانشناسی رفیق شفیق میشیم 

الان من روی نیمکت نشستم و منتظرم تا بیان دنبالم برم خونه گربه ی دانشگامون هی میاد از زیر نیمکت رد میشه و هی من مجبورم به احترامش پا شم واقعا دیگه نمی‌دونم چیکار کنم کیشش میکنم اونور بعد دختر یکی از کارکنان دانشگاه که دبستانییه دوباره میاردش سمت من و هی با دستش نازش می‌کنه و گاهی با شدت  میزنه کله ی این گربه ی بد بخ گربه هم شروع می‌کنه به کفشهای دختره چنگه بکشه  من واقعا داره چندشم میشه 

  • همدم ماه

کارد نامه هامونو هنوز ندادن:))

سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۰۷ ق.ظ

خب خب  می‌خوام دوباره یکم چرت و پرت بنویسم چند روزه حرف نزدم افسردگی گرفتم 😎

چشماتونو ببندین می‌خوام کارناممو بتون نشون بدم😁

هدیه های آسمان هفده و نیم😶

بخوانیم (دوستام میگن ادبیات) هجده و بیس پنج😌

نهج البلاغه بیست😍😂

تاریخ و جغرافیا(بهش میگن بهداشت عمومی😒) شونزده و نیم :| وی بعد از دیدن این نمره آهنگی از حامد پهلان را پلی کرد و شروع به استغفرالله رقصیدن کرد 😂 اما دلش راضی نشد و فردا قرار است برود اعتراضی بزند چون وی فکر می‌کرده تک میشود ولی تک نشده وی دلش میخواهد استاد به اون نیم نمره ی دیگر بده وی خیلی زیاده خواه است وی خوشحال است وی چیزی حالیش نمیشود وی فوش هایی که به بهداشت میداد را به یاد می آورد  😌 

بیوشیمی نظری شونزده و نیم😫😥 بعد از دیدن این نمره جامه درید و سر به کوه و بیابان نهاد ناگهان نمره ی عملی بیوشیمی بر وی نازل گردید چهارده خالص ، او با دیدن این نمره غم جانگداز بیوشیمی نظری یادش رفت و شکر کنان و رقصان به شهر بازگشت😎

و اما غول وحشتناک این ترم یعنی مقدمات علوم تشریح البته که اسمش مقدمات راهی کردن دانشجوی بخت برگشته به ملکوت اعلی بود و از مسئولین خواسته میشود در انتخاب اسم دروس بیشتر دقت کنند😎 بعله دوستان همدم ماه بالاخره پس از این همه خون دل خوردن موفق شد درسی به این غولی را با نمره ی هجده و نیم پاس شود ، او بعد از دیدن نمره اش مدتی در آسمان ها سر میکرد پس از بازگشت به زمین عکس نمره اش را پس زمینه ی گوشی اش قرار داد و رمز گوشی را برداشت 😂😂😂 (جنین ، بافت، آناتومی) 

بافت عملی شونزده و نیم😷 

آداب پزشکی نامعلوم 😠

فیزیک پزشکی که در این ترم اسکار گند زدن( همون که شما میگی😂) در معدلم به او تعلق گرفت ابتدا دوازده و نیم بود و پس از عجز و لابه های فروان نزد استاد هفتاد و پنج صدم به او اضافه گردید و به نمره ی سیزده و بیست و پنج ارتقا مقام یافت ولی حتی یک اپسیلون هم از قهوه ای بودنش کم نشد 😠

و اما روانشناسی 

 خوشبختانه یا بدبختانه این درس در اواخر ترم توسط فردی رشید نام تعلیق خورد و امتحانش مفقود الاثر شد باشد که در این ترم دوباره با استادی نچسب این درس را به ما بچسبانند🤓

و اما درس مورد علاقه و عشق همدم ماه فیزیولوژی 😍 

هنوز نمره اش رو ندادن😂😂😂 ولی به زودی نمره ای آبرومندانه در این مکان نصب میشود 😈🤧

خلاصه ی کلام اینکه این پست فقط محض خالی نبودن عریضه و فرار از افسردگی نوشته شده تا همدم پس از اینکه پیر شد نمره های ترم اولش را به بچه هایش نشان دهد تا برایشان درس عبرت شود  و هیچ ارزش دیگری نداشت😂😂😂

ما این ترم سامانه ی سما نداشتیم🤧😷 

  • همدم ماه

از وصف تو درمانده قلم 😔

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۳۳ ب.ظ

امروز دوتا از نمره هامون رو گفتن 

بیوشیمی عملی و فیزیک پزشکی😂😂 با تک تک سلول هام عمق فاجعه رو حس کردم اما خداروشکر کردم که نیفتادم 

ماکس نمرات فیزیک پونزده بوده البته یک هجده و بیست و پنج هم داشتیم که متعلق به گلوکزه کلاس هست ، همون که میگه حتی یه دور هم نکردم همون که میگه برگه رو سفید دادم خب حالا ما که حسود نیستیم گوارای وجودش گوشت بشه به تنش اصن🤢 

خداوکیلی فیزیک سه نمره مسأله داده بود که من تو جلسه وقتی داشتم با انیشتن برای حلشون تلپاتی میکردم بنده ی خدا بدنش تو گور لرزید 😓 

حالا بدتر از اون این بود که سوالات تستی که هفده نمره بود ، نمره ی منفی داشت ولی من با یک برو بابا همه رو جواب دادم و نتیجه اش شد یک نمره ی بشدت طلایی😅😅

یعنی چی آقا علوم پایه هم نمره ی منفی نداره ولی این داشت🤐

درود بر روان پاکت استاد ک حتی بیس پنج صدم هم ارفاق نکردی😶

بیوشیمی عملی رو که حتی یه دونه از آزمایش هارم نخونده بودم خیلی بهتر شدم 😓عجب دنیاییه هاا

ناراحتم ؟ ابدا. من قول دادم در مورد گذشته افسوس نخورم . 

ناراحتی من از اینکه فلان کس از من بیشتر شده جز اینکه ناراحت ترم کنه کاری نمیکنه پس خوشحالم و تلاش می‌کنم تا در آینده از نتیجه ی تلاشم وجودم سرشار از شعف بشه🤗

+ این روزا خیلی پر حرف شدم ، من شاید تو جمع دختر ساکت و کم حرفی باشم اما تو خلوت خودم خیلی پر حرفم 

  • همدم ماه

پایان ترم اول و پایان ترمک بودن رو به خودم و شما  تبریک میگم 😂

به شما هم که وبلاگ منو میخوندید تبریک میگم که از دست آه و ناله هام راحت شدین😌😎

حالا این ترم که همه جا درس عبرت بودم ان شالله ترم بعد درس الگو میشم😅

الان دقیقا حس تابستون بهم دست داده یکی از خوبی های دانشگاه هم همینه بعد از هر ترم یه هفته تعطیلیم که اگه همکلاسی هاتون بچه های گلی باشن یه هفته دیگه هم تعطیل میکنن :))

وسط امتحانا هی میگفتم بذارین تموم شید این کتابو میخونم اون فیلمو میبینم نقاشی هامو تکمیل میکنم فلان جا میرم ولی امیدوارم از فردا مثه تابستون های سابقه دار گذشتم دوباره تا لنگ ظهر نخوابم😒 


  • همدم ماه