یک بغل حرف ولی محضِ نگفتن داریم....
جمعه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۷، ۰۸:۵۱ ب.ظ
الماس اگر چه از همهی جوهر ها شفاف تر است ، سخت تر نیز هست . ماندن در صف اصحاب عاشوراییِ امامِ عشق ، تنها با یقین مطلق ممکن است .
و ای دل ! تو را تو را نیز از این سُنت لایتغیرِ خلقت گریزی نیست
نپندار که تنها عاشورییان را بدان بلا آزموده اند و لا غیر
صحرای بلا ، به وسعت همه ی تاریخ است ....
#فتح خون
#سید مرتضی آوینی
بقیه اش رو ندیدم . خیلی کم اتفاق میافته که فیلمی رو دنبال کنم . حتی صبر نکردم ادامهش رو ببینم که علی چی گفت . اما خیلی خوشحال شدم . شاید هم دلم نمیخواست دلیل شکرگزاری های علی رو بشنوم . علی حتما میخواست بگه دلیلی نداره وگرنه کی واسه مُردن گوسالهش یا حتی مُردن بچهش شکرگزاری میکنه . تو زندگیم دوست داشتن های بی دلیل و بی حساب رو بیشتر دوست دارم . اگه دلیل دوست داشتن خدا و شکرگزاری از اون این باشه که دیروز بهم فلان نعمت رو عطا کرد پس امروز که ازم گرفته باید دیگه دوستش نداشته باشم . شاید هم قیاس درستی نباشه ولی خدا خودش میفهمه چی میخوام بگم .«گفت : هیچ وقت نشده که کرکره ی دکانم را بدون بسم الله بالا بکشم . نون حلال آوردم خانه ولی ببین حالا افتاده ام در تبعید گاهی که آدم هایش مثل سگ می مانند .دکتر علی را صدا زد : اگر گوسالهت مرده به دنیا می آمد چیکار میکردی ؟علی گفت: خدا رو شکر میکردم .دکتر گفت: اگر گاوت می مرد چیکار میکردی ؟علی گفت: خداروشکر میکردم .دکتر گفت : اگر هر دو می مردند چه میکردی ؟علی گفت : باز هم خداروشکر میکردم .دکتر گفت: عجیبه ، چرا ؟علی گفت: .....»
می گه آمو مو مرد دریا بودم . تنگ غروب که میشد چندتا از این ماهی های تازه که صید کرده بودم بر می داشتم میرفتم در خونهشون تا ببینمش. تا چند ماه همینجوری ماهی بردم سی رفع دلتنگی این دل بی صاحاب ، تا اینکه یه روز دیگه این دلتنگی رفع نشد این دفعه علاوه بر ماهی ، مادر و پدرم رو هم بردم ...