افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده
چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده

«صائب تبریزی»

۷ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

آنچه گذشت هنوز ادامه دارد ....

چهارشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۰۳:۱۴ ب.ظ

امتحان عملی بافت ، و تئوری بافت و جنین با رای زنی نماینده( آره همون که اول اسمش چنگیز هست-_-) نه به وجود آمد و نه از بین رفت . بلکه از امروز به روز دوشنبه ی هفته ی آینده  منتقل شد ، همراه امتحان فیزیولوژی . بعد از خواندن این پیام توی کانال کلاس هزار مرتبه خدارا شکر کردم . چون بالاخره مباحثی که واقعا وقت نمی‌کردم بخوانم فردا در امتحان نبود و هم اینکه قبل از اینکه این مبحث را بخوانم و وقتم هدر رود پیام نماینده را دیده بودم . 

 تمام دیشب را بیدار بودم . ساعت دو رفتم که دو ساعتی چشم روی هم بگذارم و از سردرد احتمالی سر جلسه جلوگیری کنم . چشمانم داشت بسته میشد که  با صدای پیامک گوشی به صورت سکته ای از حالت نیمه خوابم پریدم . سارا گفته بود کارت ورود به جلسه یادت نرود :/!

امتحان سختی بود .  اما  نمره اش برایم مهم نیست آنچه که لازم بود از آن  یاد بگیرم را ، یاد گرفتم . 

راستی آخرش هم به خاطر قیچی کردن برنامه از ته کارت ورود به جلسه توبیخ شدم . 

  • همدم ماه

غم ز محنت خانه ی من شاد می آید برون....

يكشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۷، ۰۳:۰۵ ب.ظ

جزوه ی بیوشیمی رو به رویم باز است . رسیده ام به کارکرد های منگنز.  برای آنزیم هایی که در ساختارشان این عنصر به کار رفته رمز میگذارم .« آرژیناز پیر شد از بس که سوپر گلوکوزیل با عصاره ی منگنز خورد.» با خودم گفتم  آدم ها هم پیر می شوند از بس که سر چیزهای الکی غم و غصه و حرص می خورند . از بس که یادشان می رود  بار ها با صحنه های دلخراش تر از چیزی که تصورش را می‌کردند رو به رو شدند اما در نهایت تمام شد بهتر از چیزی که فکرش را می کردند . آدم ها هم پیر می شوند از بس که برای هزاران اتفاق نیفتاده ، فلسفه بافی میکنند و غصه میخورند ، حتی اگر هجده ساله باشند و  مثل آرژیناز پر از ناز و نیاز  . 

دیروز قبل  از امتحان ایمنولوژی با دوستانم نشسته بودیم و روضه ی علوم تشریح گرفته بودیم . امتحان علوم تشریح چهارشنبه ساعت ده برگزار می شود . سه کتاب ، سه بخش ، سه نمره و یک امتحان عملی بافت هم برای اینکه نور علی نور شود کافیست . اما امروز تمام نگرانی هایم جایش را به خوشحالی داده بود . مرور ها و خلاصه نویسی های  دوران فرجه را به یاد آوردم و از قدرت زمان دوباره به شگفت آمدم . از اینکه  یادآوری محدودیت زمان و گذرا بودنش  چقدر به میتواند به آدم پویایی بدهد . قرار است فردا بعد از امتحان بیوشیمی مفید ترین و پرتلاش ترین ساعات این ترمم را بسازم و این خوشحالم میکند  . حالا منیزیم را تمام کرده ام و رسیده ام به مولیبدن. به خودم می گویم :« اگر بچه ی خوبی باشی و تا قبل از ساعت هشت درست را بخوانی  امشب با هم قسمت دوم the good doctor را میبینیم و فصل بیست و  دوم کتاب جین ایر را هم می‌خوانیم . » لبخند زدم . کسی می‌گفت سخت است که به تو لبخند بزنند و تو جوابشان را ندهی .  لبخندِ خودم به خودم را دوست دارم ....

پ.ن؛

همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش

تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم...

#سعدی

  • همدم ماه

نیمه ی ترک خورده ی لیوان

چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۵۲ ب.ظ

این که من همیشه پراید رو با پژو قاطی میکنم یه فایده ی خوبی داره اونم اینه که میتونم به همه بگم پراید من پژوعه:/ خب ولی درحال حاضر  من یه دوچرخه هم ندارم چه برسه به پراید ولی این اصلا مهم نیست مهم اینه من هنوز گواهی نامه هم ندارم :))
پ.ن: الان که فکر میکنم برعکسشم صادقه:/ مثلا میتونم بگم پژوی من پرایده و  -__- [ از خر شیطان پیاده می شود ، گوشی را کنار می‌گذارد و  ادامه‌ی مشق هایش را مینویسد ]


  • همدم ماه

شانه ات را دیر آوردی ، سرم را باد برد ...

شنبه, ۸ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۱۰ ب.ظ

بعضی آدما بودن که دوستشون داشتم ، دوست داشتم باهاشون دوست بشم اما اونا پسم زدن ، لبخند زدم اونا پوکر فیس نگاه کردن  گل فرستادم اونا بهش آب  ندادن و خشک شد همدردی کردم گفتن مرسی ! به دل نگرفتم ، بالاخره آدمه یه وقتایی بی حوصله ست خسته ست عصبیه‌ گذاشتم پای این چیزا . هرچند که میخواستم خستگی هاشون رو در کنم ، میخواستم حوصله ی بی حوصلگی هاشون باشم ولی  دیدم خودم هم گاهی نیاز به تنهایی و تنها بودن دارم و شاید اونا هم الان اینو می‌خوان. رفتم عقب تر و از عقب نگاه کردم .. وقتی دیدم فقط واسه من وقت ندارم دلم شکست وقتی دیدم که من بی دلیل دوستشون دارم اما اونا بی دلیل از من بدشون میاد بی دلیل دوری می کنن ... تصمیم گرفتم همون عقب وایستم تنهای تنها اونا هم هر وقت تنها شدن میان عقب اون وقت دیگه تنها نیستیم... اه چی میگم من،  تنها نبودن که به شلوغ بودن دور و ور آدم نیست که . ما حتی اگه همدیگه رو تو آغوش هم بگیریم بازم کنار هم تنهاییم ...

من خودم رو آزار میدم . با تنها و  ناراحت کردن خودم به خاطر کسایی که هیچ علاقه ای به هم صحبتی با من ندارن و با تنها گذاشتن و ناراحت کردن کسایی که یادم رفته چقدر دوستم دارن 

  • همدم ماه

ما هیچ ما نگاه

پنجشنبه, ۶ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۳۶ ب.ظ
خداییش تا حالا ندیده بودم برا حیوون خونگی تازه به دنیا اومده کسی سیسمونی تهیه کنه که خدایا توبه   تو جزایر اینستا رویتش کردم:/ 
اونم چه لباسهای گرون قیمتی🤦 
شیشه شیرم داشت 😌 
  • همدم ماه

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام....

سه شنبه, ۴ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۳۲ ب.ظ

بعضی وقتا دل کندن از یه سری چیزای خوب باعث می شه تا یک سری چیز های بهتر به دست بیاری 

#سربلند 

  • همدم ماه

بعد از ده بار عوض شدن برنامه آخرش آموزش این برنامه ی مزخرف رو گذاشت برامون

فقط یه روز واسه علوم تشریح  وقت داریم -_- میان ترم هم ندادیم به لطف چنگیز 😒  حتی اگه کل فرجه ها رو هم علوم تشریح بخونم بعید می‌دونم تموم شه مگر اینکه یه جاهایی رو حذف کنم و استادا از همون جا ها سوال بدن 😭 تازه احتمالا عملی بافت هم تو همین روز داریم😰

  • همدم ماه