سلام بر ابراهیم فقط یک کتاب نبود ، یک هادی بود ، یک هادیِ زنده
سلام بر ابراهیم را چشم هایم نبود که میخواند، چشم هایم نبود که می گریست ، لب هایم نبود که لبخند میزد و میخندید
دلم بود که انقلاب به پا کرد بعد از خواندنش ، که فرو ریخت و خواست دوباره ساخته شود و از خودِ کدر و زنگار گرفته اش بدش آمد
مطمئنم آشناییام با برادر ابراهیم ، اتفاقی نبود آخر هیچ کار خدا بی حکمت نیست
من فهمیدم جوانمردی چیست ، فهمیدم خوش اخلاقی چیست ، فهمیدم شبیه حق بودن چیست ، شبیه علی(ع) بودن چیست ، فهمیدم معنای واقعی بخشندگی را ، دلبسته ی دنیا و تعلقاتش نبودن را آنجا که زن دایی از لباسم خوشش آمد و دلم نمی آمد مانتویی را که اصلا دوستش هم نداشتم حتی، به او هدیه بدهم ولی ابراهیم هادی ، ابراهیم لباس تنش را در میاورد و هدیه میداد ، از کفشش میگذشت و میداد به مستحقی که میگفت کف کفش هایم نازک شده و پایم را اذیت میکند و بعد خودش پا برهنه در آتش بی رحم تابستان روی قیر داغ خیابان مسیر مسجد تا خانه را گز میکرد با ابراهیم میشود فهمید شبیه مادر سادات زهرا (علیه السلام) بودن چیست آنجا که از رخت سفید عروسیاش گذشت و هدیه داد
فهمیدم از خود گذشتگی چیست ، آنجا که ابراهیم هنگام بازی والیبال و کشتی ، برای اینکه دل حریفش نشکند عمدا میباخت برای رضای خدا
فهمیدم شبیه شهید فهمیده بودن چیست آنجا که ابراهیم خودش را انداخت روی نارنجک و من هم به همراه دیگر نفراتی که در اتاق بودند ترسیدم و یک گوشه ی کتاب کز کردم و اشهد خواندم اما ابراهیم خودش را انداخت روی نارنجکی که نمیدانستیم نخواهد ترکید
فهمیدم شبیه عباس(ع) بودن چیست آنجا که در کانال کمیل از سهمیه ی آبش گذشت آنجا که رفت تا نزدیک خط دشمن آب آورد اما خودش که تشنه تر از همه بود لب نزند
با ابراهیم میشود فهمید مسئولیت پذیری چیست ، شوخی به جا و سنجیده چیست ، میتوان فهمید امر به معروف و نهی از منکر واقعی، کتک کاری و فحش و تحمیل عقیده نیست
با ابراهیم می شود آموخت چگونه گمنام بود ولی ناموَر
سلام بر ابراهیم را بخوانیم ، نه با چشم هایمان بلکه با قلب هایمان
میدانم سلام بر ابراهیم خواندن ، اتفاقی نیست ، زمینه ی شبیه ابراهیم شدن را فراهم میکند حتی اگر این زمینه فقط لرزیدن دلت باشد
ابراهیمِ هادی ، هادی ما میشود چرا که «تو»یِ قبل از کتاب ، با« تو»یِ بعد از آن فرق خواهد کرد ، اگر بخواهی از زمین تا آسمان
«تو» از «من» بودن خودت جدا خواهی شد ....
«سلام بر ابراهیم
اینگونه نیکوکاران را جزا می دهیم
به درستی که او از بندگان مومن ما بود ...»
نزدیک اعلام نتایجه و کم کم بحث در مورد انتخاب رشته گرم میشه :)
خب من پارسال این سوال خودم بود و از بقیه میپرسیدم حالا میخوام تجربیاتم رو بگم:
چند روز پیش یه پیامک به گوشی مامانم اومد که محتوی این پیام بود : کنکوری عزیز ، ما پارسال رتبه ی سی و پنج هزار را رشته ی فلان دانشگاه صنعتی شریف قبولاندیم! با انتخاب رشته ی جادویی ما با رتبه ی ان هزار دانشگاه تهران قبول شوید !
بعد یاد مشاور خودم افتادم که پارسال بعد کنکور بهم پیام داد و ضمن درخواست یک هزینه هنگفت و با چندتا مثال رتبه ی ان هزاری که رشته های تاپ آوردن !!! ازم دعوت کرد تا انتخاب رشته ام رو به اون بسپارم!
من این کار رو نکردم و با توجه به محدوده ی رتبه ام از تو سایت کانون میدونستم چی میارم و کجا میارم .
بنابراین به نظر من اول از همه خودتون جستوجو کنید و به نظرم نیازی نیست برا انتخاب رشته به مشاور مراجعه کنید چون مشاور هم کار خاصی نمیکنه من باب مثال یکی از دوستام پیش همین مشاور خودمون رفت مشاور ازش پرسیده بود چه رشته هایی رو علاقه داری بعد بهش گفته بود چه شهری علاقه داری بعد بهش گفته بود خب همینا رو به ترتیب علاقت بنویس !:/ فقط یادمه دوستم پشیمون بود از اینکه این همه هزینه داد واسه کاری که خودش میتونست با کمک و راهنمایی پدر و مادرش و اطرافیان دلسوز و با تجربه اش بکنه . والا این حقوقی که مشاور ما در میاورد( مشاوره ی تحصیلی در طول سال و انتخاب رشته) ماهانه به گفته ی خودش گاهی به میلیارد هم می رسید حالا الله اعلم!
اما من رفتم یه تفالی هم به انتخاب رشته ی مجازی سازمان سنجش زدم و پولم رو ریختم تو چاه ! چون اون چیزایی که تو سایت کانون بدست آوردم خیلی بیشتر از این انتخاب رشته ی مجازی کمکم کرد و میتونم بگم مجازی سنجش تقریبا تاثیری تو انتخاب رشتهام نداشت . حالا بازم اگر خواستید میتونید بعد از اعلام نتایج ،از انتخاب رشته ی مجازی سنجش هم استفاده کنید و یه دیدی بگیرید .
یادتون باشه اگر اولویت های اول خودتون رو استان خودتون انتخاب کنید یه امتیازی بهتون تعلق میگیره به خاطر اینکه اول استان خودتون رو انتخاب کردید جدای از بحث رشته های بومی مناطق .
اما بعد از اون دیگه فرقی نمیکنه که اول رشته ی دلخواهتون تو دانشگاه تهران رو زدید یا اصفهان رو . اما اگر اول استان خودتون رو نزنید این امتیاز شانس بیشتر(فکر کنم بیست سی درصد ) بهتون تعلق نمیگیره . این رو دوستم بهم گفت زیاد مطمین نیستم شما هم بپرسید از بقیه ولی یادمه که من برا انتخاب رشته بابام و عموم کمکم کردن و عموم هم یه بار به این موضوع اشاره کرد. همین دوستم رتبه اش هفتصد شده بود و اول دانشگاه مشهد و اصفهان و تهران رو میزنه و مشخص بوده که با این رتبه اینجا ها قبول نمیشه بعدش هم استان خودمون رو زد و با رتبه ی هفتصد و خورده منطقه سه بدونسهمیه پزشکی دانشگاه شهر خودمون رو هم قبول نشد ! و داره با این رتبه و رتبه ی کشوری چهار هزار پزشکی بومی مناطق میخونه ( و این خیلی بی انصافیه با این رتبه ی خوب ) در حالی که یکی دیگه از همکلاسی های هم شهریم با رتبه ی هزار و دویست عادی روزانه میخونه . فقط این نکته رو دقت کنید . حالا بازم میگم شماهم بپرسید و توضیحات دفترچه رو خوب بخونید .از دوستان بیانی هم اگر کسی چیزی در این مورد میدونه بگه بهمون:)
هر چی به خانواده نزدیک تر باشید راحت ترید پس اگر در انتخاب های اولتون بومی گزینی و منطقه و قطب رو مد نظر قرار دادید ، ضرر نکردید . خوابگاه هم خوبه هم بد ولی هیچی مثل خونه ی خود آدم و غذای مامان پز نمیشه:))
و یه نکته ی دیگه اینکه سعی کنید اکثر شهرای ایران رو بزنید و تمام انتخاب هاتون رو پر کنید .
در مورد تربیت معلم هم ، برای امسال ظرفیت پذیرش چندین برابر شده . دوست من پارسال با رتبه ی سه هزار دبیری زیست اصفهان رفت و الان بسیار بسیار راضیه . مخصوصا واسه دختر خانم ها به نظر من تربیت معلم خیلی تر و تمیز و شیکه و آینده ی معلومی داره . از همون بدو تحصیل براتون سابقه ی خدمت حساب میشه و حقوق نزدیک به یک میلیون هم هر ماه به حسابتون واریز میشه و راحت میشه ادامه تحصیل داد ، هیئت علمی و استاد دانشگاه شد.
برای پشت کنکور موندن هم اول مطمئن بشید که امسال بیشتر از پارسال تلاش می کنید و شرایط مساعدی دارید . رشته هایی که کارشون تو بیمارستانه و کار عملی داره اکثرا رشته های خوبی هستن و میتونید ادامه بدید و حتما هم موفق میشید ، هر رشته ای بیارید مهم اینه که با جون دل بخواید و فقط به همون چهارتا چیزی که استاد میگه اکتفا نکنید :)
نظر شما چیه ؟ خب حالا از دوستانی که در مورد مشاور و انتخاب رشته تجربه دارن دعوت میکنیم که تجربیاتشون رو در قالب یک کامنت با ما شریک شن:)
بزرگترین ماه گرفتگی قرن ۲۱ در زندگی ما ، همان شبی بود که خدا ، تو را از ما گرفت .
مَتى أَوْحَشَکَ مِنْ خَلْقِهِ فَاعْلَمْ أَنَّهُ یُریدُ أَنْ یَفْتَحَ لَکَ بابَ الأُنْسِ بهِ
هر گاه(خداوند) تو را از آفریدههایش دلگیر ساخت، بدان که میخواهد درِ الفتگرفتن با خودش را بهرویت بگشاید...
أحمد بن عطاء الله السکندری (الحکم العطائیة)
ترجمه: محمد حمادی
از قضا من رو به واسطه ی پدرم میشناسه و فامیلم رو خوب یاد گرفته .
سرم تو کتاب بود که یهو گفت مگه نه خانم فلان؟ بعد من اینجور مواقع که خجالت می کشم تو ذهنم میگم بله بله یعنی فقط خودم صدامو میشنوم . دیدم بلند تر گفت مگه نه ؟ یکم بلند تر گفتم بله استاد حق با شماست !
انقدر هول بودم که لیستی که داده بود اسمهامون رو بنویسیم از دستم افتاد . خودکارم جوری خورد زمین که تهش شکست و درش قل خورد رفت یک متر اونورتر . دوباره یه خودکار از تو کیفم بر داشتم . اسمم رو نوشتم و خواستم لیست رو بدم به بغل دستی که دوباره خودکارم افتاد . به دستام نگاه کردم ببینم میلرزه یا نه ؟ بعد خم شدم و خودکارم رو برداشتم . داشتم میمردم اون وسط . همش ترس این رو داشتم که الان همه میگن چقدر این دختره دست و پا چلفتیه.
امروز از این رفتار خودم و از این همه کمبود اعتماد به نفس داشتم دیوونه میشدم . اومدم خونه دلم میخواست از خودم فرار کنم .
کلا از اینکه یهو بین یک جمعیت که توش جنس مذکر هم هست ، بخوام حرف بزنم یا نظر بدم میترسم . این باعث شد که امسال هیچ کنفرانسی نداشته باشم تو دانشگاه ، سعی میکردم مطالب کنفرانس رو حاضر کنم و ارائه اش رو بندازم گردن هم گروهیهام. ولی میدونم که بالاخره باید کنفرانس بدم و نمیدونم که زنده میمونم وقتی برم واسه ارائه یا نه .