افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده
چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده

«صائب تبریزی»

ما هیچ ما نگاه

پنجشنبه, ۶ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۳۶ ب.ظ
خداییش تا حالا ندیده بودم برا حیوون خونگی تازه به دنیا اومده کسی سیسمونی تهیه کنه که خدایا توبه   تو جزایر اینستا رویتش کردم:/ 
اونم چه لباسهای گرون قیمتی🤦 
شیشه شیرم داشت 😌 
  • همدم ماه

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام....

سه شنبه, ۴ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۳۲ ب.ظ

بعضی وقتا دل کندن از یه سری چیزای خوب باعث می شه تا یک سری چیز های بهتر به دست بیاری 

#سربلند 

  • همدم ماه

بعد از ده بار عوض شدن برنامه آخرش آموزش این برنامه ی مزخرف رو گذاشت برامون

فقط یه روز واسه علوم تشریح  وقت داریم -_- میان ترم هم ندادیم به لطف چنگیز 😒  حتی اگه کل فرجه ها رو هم علوم تشریح بخونم بعید می‌دونم تموم شه مگر اینکه یه جاهایی رو حذف کنم و استادا از همون جا ها سوال بدن 😭 تازه احتمالا عملی بافت هم تو همین روز داریم😰

  • همدم ماه

بگو ممنون و تمومش کن بابا:/

يكشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۷، ۰۳:۲۳ ب.ظ

من یه دوستی دارم هر وقت باهم حرف می‌زنیم از من تعریف می‌کنه مثلا بعضی از ویژگی های خوبمو یاد آوری می‌کنه بهم:/

حالا من در قهوه ای کردم خودم به درجه ای از عرفان رسیدم که تا خلاف اون ویژگی خوب رو به دوستم ثابت نکنم دست بردار نیستم:/ 

مثلا اولش هی میگم نه بابا تو خوب میبینی و فلان و از این حرفا ، بعدش تیر آخر رو میزنم و  یکی از هنرنمایی هام رو که دقیقا خلاف این ویژگی هست رو براش تعریف میکنم -_-  

فکر کنم همین الان هم با تعریف کردن این پست همین کار رو کردم -_- 🤦

ای خدا از دست خودم 😂 

  • همدم ماه

بیست سال و چند ساعت

جمعه, ۲۳ آذر ۱۳۹۷، ۰۸:۱۱ ب.ظ

امروز صبح که از خواب پا شدم حس کردم از یک مرز رد شده ام  ، بین خواب بیداری  خودم را دراز کشیده بر روی سواحل  یک جزیره ی کوچک  در میانه ی آبیِ اقیانوسی بی کران  دیدم .  تنها تفاوت این روز از زندگی ام با روز های دیگر همین بود ‌. این که باور کنم یک سال گذشته و من یک سیکل کم و بیش تکراری را پیموده ام  . اینکه در سکوت و بی خبری و خلوتم به خودم بگویم رسیدم به عدد کامل و مقدس زندگی ام . مثل همه ی سال های دیگر زندگی ام رسیدم به عددی که فکر میکردم آدم ها در آن سن خیلی بزرگند . 

+به راهِ بادیه رفتن ، بِه از نشستنِ باطل 

که گر مُراد نیابم ، به قدر وُسع بِکوشم 

(سعدی) 

  • همدم ماه

نمک

پنجشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۷، ۰۹:۳۲ ب.ظ

 ما دیروز که رفتیم بیمارستان یه گروه قبل از ما رفته بودن . بعد به ما توصیه کرده بودن که موقع گروه بندی با اینترنی که اسمش بلاله هم گروه نشید چون خوب توضیح نمی‌ده :)) مثلا یه جا به دوستام گفته بود که بچه ها  این بخش نوزادان زیر چهار ماه بستری  شدن و احتمالا اینکه دچار عفونت بشن خیلی  زیاده و نباید وارد این بخش بشیم ، خب حالا بیاین بریم تو :)) 

خلاصه استاد  به ما گفت دو گروه بشین یه سری ها با بلال برن یه سری ها با آقای فلانی . همه بچه ها هی هر چهار قدم میرفتن پشت سر آقای فلانی وای میستادن:)) وای مثل این بچه های اول دبستانی بودیم،  حرکاتمون  یادم میاد خندم میگیره😂🤣

 استاد بهمون گفت چرا بلد نیستین گروه بندی بشین خو:/ بعد بلال گفت اینا تازه همو پیدا کردن دلشون نمیاد از هم جدا شن  :)) 

خیلی خیلی بانمک بود :)) من واقعا عاشق اسمش شدم:) )

  • همدم ماه

واقعنی دعوا بود:/

چهارشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۷، ۰۸:۴۷ ب.ظ

امروز به خاطر درس آداب رفتیم بیمارستان تا با بخش های مختلف آشنا بشیم . 

اولین بخش ، اورژانس بود!  منتظر استاد بودیم که یهو دیدیم همراه یکی از بیمارا با نگهبان اورژانس شروع کردن تو سر و کله ی هم بزنن! صحنه ی وحشتناکی بود اولین دیدار ! جوری میزدن بهم که گفتم الان یکیشون ضربه مغزی میشه:/

استادمون بهمون گفت که این یه مسأله ی خیلی عادی تو بیمارستانه ، خصوصا تو بخش اورژانس و هم چنین اعصاب و روان   و حتی شیوه های فرار در این طور مواقع رو بهمون آموزش داد:))


  • همدم ماه

گر می روی بی حاصلی، گر می بَرندَت واصلی

يكشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۳۳ ب.ظ

می دانستم محسن آمدنی نیست. کسی که دنیا را دوست ندارد ، نمی‌توانی به زور نگه‌ش داری...

#سربلند

  • همدم ماه

وقتی نیچه گریست

جمعه, ۹ آذر ۱۳۹۷، ۰۹:۴۵ ب.ظ

 

وقتی نیچه گریست را باید خواند ، تا تهش لبخندی از ته دل بزنیم . کتاب را که باز میکنیم  با دغدغه های دکتر برویر همراه می شویم ، از زیرکی فروید به وجد می آییم و  لجبازی های نیچه ، لج‌مان  را در می آورد . گاهی جسارت و آزادی لو سالومه را می خواهیم و گاهی مهارت  ماکس را در شطرنج بازی ، برای شرکت در شطرنج زندگی . در جلسات گفت و گو محور بین نیچه و برویر ، ما نفر سوم این جلسه می‌شویم و میبینیم که ما نیز همواره به نوعی گرفتار چنین افکاری هستیم و چقدر دلمان شنونده ای همدل می خواهد . 

 من این کتاب شگفت انگیز رو در برهه ای از زمان خوندم که دچار یه وسواس فکری تقریبا این شکلی  در مورد تفکر دیگران در مورد خودم بودم. چیزی که در مورد خیلی ها ممکنه صدق کنه . اینکه بعضی وقتا کوچک ترین حرکت و رفتار بقیه رو تو ذهنمون خیلی بزرگ میکنیم و مدت ها خودمون رو آزار می‌دیم .  البته قبل از خوندن این کتاب وسواسم رو با تلاش تقریبا ترک کرده بودم اما این کتاب خیلی کمک و قانعم  کرد.باعث شد لایه های وجودم رو زیر و رو کنم ، به حقایق درونم سری بزنم و زندگیم رو معنی دار تر کنم. و اینکه سعی کنم از «خویشتن خویش متولد بشم ». (ایش چقدر شعاری شدم:)) ) 

و نکته ی دیگه روند سخن درمانی تو این کتابه . خودم نمی‌دونم چرا در حین خود افشاگری حس خوبی دارم اما خیلی  ممکنه یکم بعدش پر از احساس خشم بشم نسبت به خودم و حتی  طرف مقابل . و این به خاطر اینه که یه بار از طرف صمیمی ترین دوستم تو این مورد ضربه خوردم. 

به هر حال به نظرم یکی از کتاب هایه که هر آدمی باید یک بار  تو زندگیش بخونه. من تا آخر کتاب رو با اشتیاق خوندم و اصلا خسته نشدم . جالبه که با اینکه یه کتاب فلسفی روانشناسیه ولی خیلی روانه و این از خصوصیت کتاب های اروین یالومه که با زبون ساده باهات حرف میزنه . 

در مورد احساسم به نیچه ، اینکه من شخصیت  نیچه‌ی داستان رو دوست داشتم و دلم میخواست ای کاش واقعا اون موقع ها یه روان درمانگری بود تا نیچه رو یکم  درمان کنه لااقل (حالا هر چند تو کتاب هم درمان نشد ) نیچه یه فرد حقیقت گرا  بود و به دنبال معنی زندگی ، که حتی به نظرم با نا امیدی و افکار خودکشی هم خیلی خوب تا میکرد و یالوم هم گفته که در واقع اون بود که احتمالا  پایه های روان درمانگری رو شکل داد.   وقتی نیچه گریه کرد  من لبخند زدم .   نابغه ای با کودکی سخت که به دلیل دریافت نکردن محبت درست از طرف زن های اطرافش دیدش نسبت به زن ها منفی شده بود و در برقراری ارتباط با اون ها مشکل داشت و به انزوا روی آورده بود . یکی از دلایل بی دین شدنش هم طبق تحقیقاتی که از بعضی منابع کردم سخت گیری هایی که در کودکی بهش شده و همچین تحریف و افراط و تفریط  در دین مسیحیت بود .  با وجود این ها، آدم مقید و با اخلاقی بود به هر حال . 

جملات ماندگار : (اکثر جملات از نیچه است)

#۱کنار آمدن با بی اعتباری و بدنامی ، ساده تر از کنار آمدن با عذاب وجدان است . 

#۲تا زنده ای زندگی کن ! اگر زندگی ات را به کمال دریابی ، وحشت مرگ از بین خواهد رفت .

#۳اگر همه ی دوستان خالصانه سخن می گفتند ، شاهد زندگی پربار تر و اصیل تری بودیم. 

#۴حالت خودبینی ، دارای زوایای تیز و خشن است و زشتی ، تند مزاجی، خودپسندی و دلتنگی را به ذهن می آورد . 

#۵ایا کاری مقدس تر از خود شناسی سراغ دارید ؟ بدون حقیقت چگونه می توان فهمید کیستیم و چیستیم ؟ 

#۶به جای تلاش برای کوبیدن افراد ، بهتر است چیزی از آن ها بیاموزید

#۷ هر مصیبتی _ حتی رویارویی با خودِ اهریمن _ مرا قوی تر می کند . 

#۸ تا زنده ای بار ها باید بمیری . 

#۹ خوب زندگی کردن یعنی آنچه را ضروری است اراده کنی و سپس آنچه را اراده کرده ای دوست بداری . 

#۱۰ گرچه نمی توانیم از سرنوشت بگریزیم ، ولی باید با آن درگیر شویم ، باید پیشامد سرنوشتمان را اراده کنیم  و به تقدیرمان عشق بورزیم . 

#۱۱ من رویای عشقی را در سر می پرورانم که چیزی بیش از اشتیاق دو تن برای تصاحب یکدیگر است . ( اینو نیچه گفته ببینین چه قشنگ ، مطمئنم اگه عشقش پذیرفته میشد یه عاشق بی نظیر میشد  ) 

#۱۲ اگر موقعیت ناچیز خویش را ، از منظر کلاف پیچیده ی زندگی هایمان ببینیم و آن را جزئی از زندگانی نسل بشر و‌سیر تکامل آگاهی بدانیم ، مسلما اهمیت خود را از دست خواهد داد . 

  • همدم ماه

آزادی

چهارشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۰۰ ب.ظ

یه استاد اناتومی داریم خیلی گُله، یه پارچه آقا ، مودب ، آراسته و با وقار . مهم تر از این ها جوری درس میده که همونجا سر کلاس یاد میگیری ، شمرده شمرده و با آرامش . از بهترین استاد های دانشگاه مون . این استاد ما حضور غیاب نمیکنه هیچ وقت . و جالبه که سر کلاس هاش فقط کمتر از یک سوم بچه ها حاضر میشن  و بقیه به همین دلیل که حاضر غایب نمیکنه کلاس رو به بند کفششون هم نمیگیرن. 

خواستم بگم اینم نتیجه ی آزادی ! اگه جنبه داشتیم اوضاع بهتر از اینا بود... 

  • همدم ماه