افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده
چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده

«صائب تبریزی»

ای دمِ صبح چه داری خبر از مَقدم دوست ؟

شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۴۶ ب.ظ

امروز خوشحالم . خیلی خوشحال . نمی دانم چرا ؟ بعد از امتحان ایمنو الهه گفت چقدر شاد و سرحال به نظر میای . برایم مهم نبود امتحان را چه کرده‌ام. امروز قرار بود عاطفه و فاطمه و مهدیه و محدثه و یگانه و سحر ، دوستان دوران دبیرستانم را ببینم. عاطفه چندتا فیلم از دوم دبیرستان که بعد از امتحانات پایان ترم از مسخره بازی های مان ثبت کرده بودیم نشانمان داد .  فاطمه رو کرد به من گفت چه قیافه ی بچه گانه ای داشته ای . گفتم الان چی ؟ الان بزرگ شدم؟ گفت آره :))  درون فیلم داشتم بچه ها را معرفی میکردم و میگفتم اینجانب فلانی هست! عاطفه توی فیلم میخندید و می‌گفت اینجانب را برای معرفی خودمان به کار می‌بریم دیوانه:)) ولی من همچنان مصمم  تا پایان فیلم تمام دوست هایم را با پیشوند اینجانب معرفی کردم و کلی هم مسخره بازی در آوردم . بیشتر ساعات دیدارمان به تجدید خاطره هایمان و ثبت خاطره های دخترانه ی جدید  گذشت. هر ترم معمولا یک قرار اینجوری میگذاریم و تلخ و شیرین گذشته و حال را روی شیشه ی احساساتمان «ها» میکنیم .  کلی عکس گرفتیم باهم . توی یکی از عکس ها خیلی بد افتادم. به فاطمه گفتم میبینی تو رو خدا ؟ وقتی با چادر در حالت ایستاده عکس میگیرم شبیه مکعب مستطیل می افتم . بعدش هم دوتایی زدیم زیر خنده. سحر آمد جلو که مثلا چادرم را مرتب  کند . دو پر چادرم را گرفت  و دور کمرم چرخاند و گفت اینجوری بگیر تا عکس بگیرم :)) گفتم دستت درد نکند عملا تبدیل به یک استوانه ی دراز شدم :)) 

چقدر بابت داشتن دوست هایم و دوست داشتنشان خوشحالم .  منت خدای را عز و جل:) 

راستی عزیزِ من ، که این روز ها جایت خیلی خالی‌ست ، من،  اینجاب« تو را » خیلی دوست دارم . اصلا میخواهم تا آخر عمر تو را با پیشوند «اینجانب تو» معرفی کنم . من و تو که نداریم ، داریم ؟ :) 

  • ۹۷/۰۹/۰۳
  • همدم ماه