افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده
چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده

«صائب تبریزی»

با دل به سوی‌ت می آیم و بی دل باز می گردم ...

يكشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۷، ۰۱:۰۱ ق.ظ
دوستش داشتم. بیشتر از ارمیا . هرچند بی شیله پیله‌گی و شیرینی  کتاب ارمیا هنوز تو ذهنمه. خصوصیت جالب این دو تا کتاب هایی که خوندم شروع ناگهانی و بی مقدمه اش بود . شایدم من همیشه اینجوری برداشت میکنم . دوست داشتم این کتاب فضای ملموس تر و قسمت های بیشتری از آمریکا رو به تصویر می کشید . برای امتحان اندیشه ، چندتا مقاله در مورد آمریکا شناسی خونده بودم و گذشته آینده و حال آمریکا خیلی برام جالب بود ولی با این کتاب چیز زیاد جالبی  در مورد  آمریکا دستگیرم نشد . اما  آقای امیر خانی خیلی قشنگ با کلمات بازی میکنند . قلمش رو دوست دارم .  اون قسمت هایی که با کلمات هم آوا قلم به رقص در آمده بود تحسین برانگیز بود. اوج داستان فصل شش بود و هفت .  
پایان کتاب دلم گرفت و بغض کردم . دوست نداشتم سرنوشت ارمیا اینجوری بشه ولی انگار  باید میشد. باید ارمیا آسمان را می دید ... آرمیتا رو دوست نداشتم .  اصلا از کجا آمد آن زنک فالگیر چادر به کمر ؟ داستان عجیبی بود . بیشتر به کسانی که به داستان با موضوع  دفاع مقدس علاقه دارن پیشنهاد میکنم . 
اینارم اگر خواستید ببینید :
قسمت هایی از کتاب: 
۱.هر کاری در عالم حکمتی دارد ، خاصه مردن و چه جور مردن که آخر حکمت است.
۲.من اصلا از این « به خاطر من » ها می ترسم . زندگی با «به خاطر من» درست نمی شود ، هنوز ازدواج نکرده ایم و گند به خاطر من ها در آمده است ....
۳. شیطان بزرگ وقتی می گویی ، یعنی سلطه ی میل های شخصی . یعنی مکانیزمی که یادمان می دهد دنبال میل های شخصی باشیم . مرگ بر امریکا یعنی مرگ بر این مکانیزم . 
۴.من هم قبول دارم این مرگ بر آمریکا را منتهی وقتی می گویی مرگ بر آمریکا ستون ادارات تهران هم شروع می کند به لرزیدن . آمریکا مصداق نیست ، مفهوم مصداق است . 
۵.هر زنی رازی‌ست . ازدواج ، کشف راز نیست ، معماری این راز است .
۶.این جا رفاقت را در رقابت می دانند . رقابت هم حسادت نیست . نه تو باید حسودی کنی نه من. رقابت تنها راه بهبود است .
۷. اجنحه الموت! یعنی پرنده ی مرگ که بالای سر هر کسی به پرواز در می آید . هر آدمی زادی همچین گلوله ای به دنبالش است . 
۸. ماهی که پخت آرام می گیرد . همه ی خامی مال وقتی است که نپخته باشد...
  • همدم ماه

نهج البلاغه ، حکمت ۶۹

پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۳۸ ق.ظ
إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ
اگر به آن چه که مى خواستى نرسیدى ،
فَلَا تُبَلْ مَا کُنْتَ .
از آنچه هستى نگران مباش

پ.ن:لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُم👈سوره ی مبارکه حدید ، آیه ۲۳

این برای این است که برای آنچه از دست رفته تأسف نخورید ... 

  • همدم ماه

دست من گیر که....

چهارشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۴۴ ب.ظ
ظهر که ناراحت بودم کلی غرغر نوشتم تا اومدم بزنم انتشار برقا رفت .نتم هم پرید . اینقدر دوز ناراحتیم زد بالا که فحش دادم به خودم و به اونی که برقا رو قطع کرد . حالم از این حالتم بهم میخوره . من اصلا اینجوری نبودم ... 
بعدش با عصبانیت رفتم در و پنجره رو باز کردم و زیر نسیم داغ تابستون که از پنجره می‌وزید ادامه ی کتابم رو سر گرفتم . 
الان شدت عصبانیتم کم شده اما هنوز ناراحتی ظهر از دلم بیرون نرفته . 
وقتی یه چیزی از بابام می‌خوام و بابام همون موقع اخم می‌کنه و میگه نه خیر نمیشه منم لجبازی میکنم و اینقدر ادامه میدم تا بالاخره بابام قبول می‌کنه . 
اما وقتی قبول می‌کنه من بلافاصله از خیر و شر اون خواسته می‌گذرم ‌‌‌. 
میگم بابا حالا   که راضی شدی دیگه دلم نمیاد چون می‌دونم دلت نمیخواد 
این شد که کلاس بعد از ظهر رو نرفتم و در حالی که برق نبود، پنجره و در ها رو باز کردم و زیر نسیم داغ تابستون  ادامه ی کتابم رو خوندم ....
  • همدم ماه

خویش را پیش‌تر از مرگ، خبر باید کرد

يكشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۷ ب.ظ

تو سخنرانی که فاطمه از استیو جابز گذاشته بود تو وبش  یه نقل قول بود که مثل همون شوک وجودی سنگ قبر یالوم‌بود ولی این قشنگ تر بود 

همین که اگه میدونستی  امروز آخرین روز زندگی‌ته از امروزت راضی بودی ؟ 

یا اینکه اگه بدونی هر روز که پا میشی آخرین روز زندگی‌ته چجوری زندگی میکردی؟

نه بذار اینجوری بگم اینکه هر روز با این تفکر زندگی کنیم که آخرین روز زندگیمون‌ه حالا چه کارایی میکردیم که باید میکردیم یا دوست داشتیم تو آخرین فرصت زنده بودن انجامشون بدیم .  اگر امروز آخرین فرصت بود دوباره این کارا رو انجام میدادی؟ 

تو شوپنهاور( آه دختر حالمون رو بهم زدی حالا خوبه یه کتاب خوندی که هی ازش نقل کنی:دی) جولیوس سرطان داره و دکترها بهش میگن که یه سال مفید زنده میمونه . اون تصمیم گرفت که این یک سال خوب رو  با ماتم گرفتن برای اینکه یه سال بیشتر وقت نداره تبدیل به یه سال بد نکنه و اون یه سال شد بهترین سال زندگیش . 

اون بیمار هایی رو به یاد آورد که سرطان باعث شده بود خردمند تر بشن، به خود شکوفایی برسند و بعضی از اون ها اولویت های زندگی‌شون رو دوباره بچینن ، قوی تر بشن و یاد بگیرن به آنچه دیگر برایشان ارزشی ندارد «نه» و به چیزهایی که واقعا مهم بود _مثل عشق به خانواده و دوستان ، دیدن زیبایی های اطرافشان _«آره» بگن ‌.

سخنرانی رو هم از اون قسمت که لینک رو گذاشتم گوش بدید خیلی خوب بود . 

حالا بپرسیم از خودمون همون سوالی که استیو هر روز جلو آیینه از خودش می‌پرسید

خدایا اگر امروز آخرین روز زندگی ما بود ، بازم کارایی که امروز کردیم رو دوباره انجام می‌دادیم ؟ 

جواب خود من که نه‌ه! 

  • همدم ماه

این پست رو مستانه تو کانالش گذاشته بود و گفته بود برا کنکوری ها فوروارد کنید . از اونجا که تو بیان کنکوری زیاد داریم من این متن رو کپی کردم و اینجا میذارم . چون بعضی از دوستان سوال پرسیده بودن . در مورد بقیه رشته ها هم اگر مطلب خوبی پیدا کردم میذارم براتون 

خیلی کوتاه و مفید توضیح دادن . هرچند زوده فعلا برا انتخاب رشته اما اگه حدود رتبه اتون رو میدونید بهترین وقت برا تحقیق در مورد رشته ی مورد علاقتون همین موقع هاست

😊👇

«یک سوالی که از بدو تاسیس وبلاگم تا همین الان که لینک ارتباط گذاشتم پنجاه میلیون بار ازم پرسیده شده و منم پنجاه میلیون بار تک تک به همه توضیح دادم  اینه که دندونپزشکی بهتره یا پزشکی یا دارو ؟!  🔫😑

برای آخرین بار اینجا مینویسم و لطفا این پست رو نشون هرکی سوال مشابه داره بدید :/

اینایی که دارم میگم صرفا نظر شخصی منه و خیلی مختصر و مفید میگم. متاسفانه کاملا دیدگاه اشتباهی نسبت به رشته پزشکی تو جامعه وجود داره، امیدوار بودم با خوندن نوشته های من با بخش کوچکی از واقعیت کار رشته پزشکی آشنا شده باشید که نمیدونم چقدر موثر بوده. به هرروی هرکس میخواد بین دندون، دارو و پزشکی انتخاب کنه و مردده باید این سوالا رو از خودش بپرسه (تاکید میکنم این صرفا نظر شخصی منه و دندونپزشکا و داروسازهای محترم یکوقت بهشون برنخوره !)


۱. من ضخامت پوستم اندازه کرگدن هست و تحمل هر گونه ناملایمت اعم از شرایط زندگی، درگیری با هر قشر ادم، بالادستی های زبون نفهم و ... رو دارم ؟

بله : پزشکی

تاحدی: دندونپزشکی

پوستم مثل برگ گل لطیفه : دارو



۲. من برام مهمه که اندازه زحمتی که میکشم پول دربیارم بلکم بیشتر !

بله : دندون - دارو 

نه من از مال دنیا سیرم : پزشکی



۳. من خودم وضع مالیم بد نیست و سرمایه اولیه دارم !

بله : دارو

تاحدی : دندون

من خودمم و جورابام و یه جفت دمپایی لا انگشتی : پزشکی



۴. من تحمل شب بیداری رو دارم و مثل جغد میتونم بیدار باشم و تحت فشار زیاد کار کنم و تصمیمات سخت ساعت سه صبح بگیرم !

بله : پزشکی

ابدا” : دندون - دارو



۵. من از اینام که عاشق درس خوندنم و اگه کتابامو ازم جدا کنن شهید میشم !

بله : پزشکی

تاحدی: دارو 

ناراحت میشم ولی شهید نمیشم!: دندون



۶. من عاشق سر و کله زدن با مریض و پازل حل کردنم !

بچه محلا به من میگفتن پوآرو : پزشکی

حالا یکاریش میکنیم : دندون

حالم از هرچی مریضه بهم میخوره : دارو



۷. من عاشق وجهه اجتماعی این رشته ام و دوست دارم از بیرون مردمو بکشم حتی اگه شده خودم از درون بمیرم !

وای اره من اینجوریم دقیقا” : پزشکی

بالاخره کلاس کار هم مهمه : دندون

من خیلی فروتن و افتاده ام و به این چیزا فکر نمیکنم  !: دارو



۸. من زندگیم برام مهمه و میخوام به همسر و بچه هام هم برسم !

بله حتما و قطعا”:  دندون-دارو

بچه و همسر کیلو چنده بابا: پزشکی




۹. من عاشق کار عملی هستم و از اینکه بشینم یک گوشه خرخونی کنم منزجرم !

وای حرف دل منو زدی !: دندون

یکم اینجوریم : پزشکی

نه من مدلم عملی نیست: دارو



۱۰. من مغز خر خوردم !

هرروز تو سه وعده میخورم : پزشکی

صبحانه و شام میخورم: دارو

فقط ظهرا واسه نهار: دندون

دیگه از این خلاصه تر و شفاف تر نمیشد بگم، امیدوارم تو انتخاب رشته موفق باشید...»

منبع :sarnoskheh@

  • همدم ماه

یکی از بچه های دوران دبیرستانمون که یک سال از من کوچیکتر بوده به خواهرم گفته هم خودت نچسبی هم خواهرت(که من باشم!)

خوبه که تا حالا یک بارم باهاش حرف نزدم!یا حتی برخورد نداشتم!

و خوبه که چسبنده بودن یا نبودنم برام مهم نیست!

جدای از این دارم به این فکر میکنم که یه اخلاق خیلی بدی دارم 

حالا میفهمم چرا وقتی منصوره بهم گفت رئوف و مهربون سارا بهم گفت منظوره منصوره  اینه که خیلی خری ! خر خوبی هستی بلانسبت

خیلی بده که به مرحله ای  برسیم که مهربون بودن معادل بشه با خر بودن !

خدایا  از خریتم کم کن و به منطقم اضافه کن . 

و بهم قدرت سکوت بده . 

  • همدم ماه

در ستایش زندگی در لحظه

پنجشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۲۰ ب.ظ
1. وقتی جوان بودم ، همیشه زمان حال رو پیش در امدی برای اتفاق بهتری که قرار بود بیفته می دونستم و بعد؛ سال ها گذشت و ناگهان متوجه شدم دارم برعکس عمل می کنم ، خودم رو در حسرت گذشته فرو برده ام . چیزی که به اندازه ی کافی به اون نپرداخته ام گرامی داشتن هر لحظه است . 
2.در اصل یک انسان هرگز شاد نیست بلکه همه ی عمرش را به پیکار برای دست یابی به چیزی می گذراند که می اندیشد شادی می آورد ؛ به ندرت به هدفش می رسد و وقتی هم می رسد ، نتیجه اش فقط یأس و نومیدی‌ست .سرانجامش ناکامی و کشتی شکستگی‌ست و بی دکل و بادبان به بندر رسیدن و آن گاه فرقی نمی کند که شاد باشد یا فلک زده ؛ چون همه ی زندگی اش هرگز چیزی جز لحظه ی نبوده که همواره در حال از دست رفتن است و اکنون نیز به پایان رسیده است  ‌.
3.جولیوس با اندوه سر تکان داد. حقیقت داشت که هرگز واقعا طعم لحظه را نچشیده بود، هرگز اکنون را درک نکرده بود ، هرگز به خود نگفته بود :«همین لحظه ، امروز: این همان چیزی ست که میخواهم ! این هاست که به روز های خوش گذشته بدل میشود . بگذار در همین لحظه بمانم ، بگذار در همین جا ریشه بدوانم .»نه، او همیشه باور داشت خوش طعم ترین شکار زندگی را هنوز نیافته و همیشه چشم انتظار آینده بود ؛زمانی که پیرتر ،زیرک تر ، بزرگ تر و ثروتمند تر شود . در دوره ی کالج نبود که جولیوس همه چیز را طلیعه دستیابی به آن جایزه ی بزرگ می دید . ورود به دانشکده ی پزشکی. در دانشکده ی پزشکی هم نبود ، جایی که در سال های نخست ،آرزو داشت سر کلاس حاضر نشود و به جای آن ، مثل دانشجویان دوره ی بالینی به بخش ها سر بزند ؛ آن هم با روپوش سفید و گوشی پزشکی . در دوره ی بالینی و سال های سوم و چهارم پزشکی هم نبود، در دوره ی بالینی که بالاخره جایگاهی را در بخش های بیمارستانه یافته بود آن موقع در حسرت خبرگی و تجربه ی بیشتر بود ؛ مهم بودن، تصمیم های حیاتی بالینی گرفتن ، زندگی ها را نجات دادن ، لباس آبی جراح را پوشیدن و یک وری تخت بیمار را در طول راهروی بیمارستان ها دادن تا اتاق عمل . حتی وقتی دستیار ارشد روان پزشکی شده بود ، در مورد محدودیت ها و عدم قطعیت رشته ای که برگزیده بود، مبهوت می ماند . بی میلی جولیوس به درک و دریافت اکنون به زندگی مشترکش هم صدمه زده بود . 
#درمان شوپنهاور
  • همدم ماه

مرگ را بر خود گوارا کن در ایام حیات !

چهارشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۱۵ ب.ظ


یالوم در رمان درمان شوپنهاور تصور می کنند فیلسوف معاصری به نام فیلیپ که فردی منزوی و به نوعی رونوشت پنهاور است، به یکی از گروه های درمانی روان درمان گر مشهوری به نام جولیوس وارد می شود که خود به دلیل رویاروی ناگهانی با سرطان_مرگ خود_ به مرور دوباره زندگی و کارش نشسته است . فیلیپ آرزو دارد با به کار گیری اندیشه های شوپنهاور ، به یک مشاور فلسفی بدل شود و برای این کار نیازمند سرپرستی جولیوس است . ولی جولیوس می خواهد به کمک اعضای گروه به فیلیپ بقبولاند که این ارتباط انسانی‌ست که به زندگی معنی می بخشد. 

«از پشت کتاب» 

عمیقأ از تموم شدن ناراحتم . وقتی داشتم به اخر هاش نزدیک میشدم و از اینکه داره تموم میشه ناراحت بودم به این پاراگراف رسیدم که نویسنده گفته بود  پایان های مرئی و مشهود ما رو به توقف وا می دارند. مثل یه کتاب جذاب که وقتی به آخرش نزدیک میشیم از سرعت خوندنمون کم میکنیم تا هر بندش رو به آهستگی مزه مزه کنیم و عصاره ی هر کلمه و عبارت رو بمکیم. و این اتفاق توی همین کتاب برام افتاد .  یک کتاب فلسفی و روانشناسی بود و برای کسایی که به فلسفه و روانشناسی علاقه دارند کتاب خیلی خوبیه .اولین اثری که از یالوم خوندم دروغ گویی روی مبل بود . توی هر دو کتاب نویسنده به یک تکنیک تکان دهنده اشاره کرده بود . سنگ قبر که من توی پست دروغ گویی روی مبل توضیحش دادم .👈 لطفا کوتاهه(بخونیدش:-)

تصمیم دارم  اثرات دیگه ی یالوم یعنی مامان و معنی زنذگی، وقتی نیچه گریست و هنر درمان رو هم در آینده تهیه  کنم و بخونم . 

میتونم بگم همه ی حدس هایی که واسه پایان کتاب زده بودم اشتباه از آب در اومد و این منو خوشحال کرد:)) 

من داستان و فیلم های غیر قابل پیش بینی رو دوست دارم . 

اینام اظهارات من حین خوندن کتاب:))

یک

دو

سه

چهار

پنج

نویسنده تو یه قسمت از کتاب از شوپنهاور نقل می‌کنه که  میگه شادی نسبی از سه منبع سرچشمه می گیره ؛ آنچه هستیم ، آنچه داریم و آنچه در چشم مردم جلوه میکنیم . 

اون تاکیید داره که باید روی مورد اول یعنی اونچه هستیم تمرکز کنیم و روی اون سرمایه گذاری کنیم . چون آنچه داریم و آنچه در چشم مردم جلوه میکنیم فانی و غیر قابل کنترله. به نظر من وقتی روی آنچه که هستیم کار میکنیم میتونیم اون دوتا رو هم کنترل کنیم . 

قابل تأمله . 

این کتاب قسمت های قشنگ و قابل تامل زیاد داشت . واسه همین تصمیم دارم هر چند وقت یک بار در قالب یک پست بذارم و روش بحث کنیم  . اما علی الحساب اینا رو داشته باشین :)

1.نتیجه ی افتادن در روزمرگی ، از دست دادن رهایی و گرفتار شدن مثل یک گوسفنده .

2.اگر چشم اندازمان را درست انتخاب کنیم ، توجه‌مان را معطوف کنیم و دانش‌مان را وسعت ببخشیم ، هر روز را با شگفتی و حیرتی ابدی نسبت به روزمرگی هایش آغاز میکنیم . 

3.درست زندگی کن و به یاد داشته باش که نیکی از تو به دیگران جاری خواهد شد حتی اگر خود از آن نیکی آگاه نباشی . 

4.رنج های عظیم موجب می شوند رنج های کوچک تر دیگر احساس نشوند و بر عکس در نبود رنج های عظیم حتی کوچک ترین دردسر ها و مزاحمت ها مایه ی عذاب اند.

5.زیستن در نا امیدی به دلیل فانی بودن زندگی یا به این دلیل که زندگی هدف یا مقصود درونی والاتری ندارد، ناسپاسی نابخردانه ای است.

😉

  • همدم ماه

وقتی همدم تک بیت در می کند از خود :))

سه شنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۱۰ ب.ظ

گویند «دیوانه چون ماه  بنگرد دیوانه تر شود »

ماه ها گذشت و ماه‌م ندیدم و دیوانه تر شدم... 

  • همدم ماه

اینا کتاب هایی که قراره تابستون بخونم هست . 

منتظر بودم یه مناسبتی بشه و سی بوک تخفیف بزنه اما دیدم اگر یکم دیگه منتظر بمونم قیمت کتاب ها دوبرابر تخفیفش روش کشیده میشه:|

مامانم میدونه یکی از قشنگ ترین حالت های زندگیم وقتی هست که کتاب هام می رسن . اون موقع همون لحظه تا چند ساعت انقدر مهربون و خوش اخلاق میشم که تو خونه همه کف میکنن :))

سه تاش خارجی و سه تاش ایرانی . 

نون والقلم جلال ال احمد رو سوم دبیرستان گرفتم و هر کاری کردم نتونستم بخونم! هم موضوعش طنزِ سنگینی بود هم قلمش .

ببینم امسال میتونم بخونمش یا نه :)

اروین د یالوم میگه :«گاهی بهتر است بعضی چیز ها را ذخیره کنیم و در زمانی مساعد در آینده به آن ها بازگردیم»😉

چنین گفت زرتشت رو عشقی گرفتم ! یعنی یه حسی بهم میگه کتاب قشنگیه :) زرتشت و نیچه:) 

جنگجوی عشق رو هوپ فول عزیزم پیشنهاد داده و موضوعش رو دوست دارم . جلد و صحافی اش رو هم دوست دارم  

جز از کل که دیگه انقدر ازش گفتم که :)) نمیدونم کی شروع کنم بخونمش اما شاید اواسط شهریور 

بیوتن که ادامه ی ارمیاست :) و آریانای عزیزم پیشنهادش داده به همراه داستان سیستان که سفرنامه است . فردا درمان شو پنهاور رو که به خاطر امتحانای سه نقطه نتونستم تموم کنم تموم میکنم و بعدش با بیوتن شروع میکنم تابستون رو :)

دو جلد سلام بر ابراهیم که جناب دچار پیشنهاد دادن و ماه رمضون تهیه اش کردم و جلد اول رو تا حدودی خوندم و مجموعه خاطرات شهید ابراهیم هادی هست و میتونم بگم خوندنشون غبطه آوره :) بعضی خاطراتشون خیلی بانمک بود :)

از برنامه های دیگه ی تابستونم تماشای فیلم هست . 

میتونم اینا رو نام ببرم  

۱_"Something the Lord Made" یا "مقصد"

۲_ wonder

۳_

۴_خیلی دور خیلی نزدیک 

۵_درخشش ابدی یک ذهن پاک

۶_سندرم و یک قرن

۷_چیزی که خدا خلق کرده

۸_

۹_بیداری ها 

۱۰_پزشک اورژانس
۱۱_وقتی نیچه گریست
۱۲_
۱۳_پرواز بر فراز آشیانه ی فاخته 
۱۴_در آستانه ی هفده سالگی 
۱۵_خدایا تو بزرگی
۱۶_پدر خوانده
۱۷_عامه پسند
۱۸_ده چیز تو که من ازشون بدم میاد
۱۹_آنی هال
شما هم نفری یه فیلم قشنگ میشه لطفا بهم معرفی میکنید؟🤗 
از برنامه های دیگه میتونم به گوش دادن به سخنرانی های استاد رائفی پور اشاره کنم . 
و دوست دارم نقاشی رو حرفه ای دنبال کنم . من تا حالا کلاس نقاشی نرفتم یه بار رفتم فنی حرفه ای و تو کلاس های نقاشی و هنرش چند جلسه شرکت کردم . یادمه که استادش بهم گفت که تو این زمینه استعداد دارم و ادامه بدمش اما نشد . این نقاشی با گواشه فکر کنم روی سفال که  اونجا کشیدم 👇

البته واسه پنج سال پیشه. خیلی کر و کثیف شده . خاک گرفته بود خواستم پاکش کنم حواسم نبود پارچه نم داشت رنگ‌اش پاشید-_- در واقع باید یه لایه ی اسپره ی براق کننده بهش میزدم که نزدم:|
اون پایین هاش رو هم محیا خانم با خودکار خط خطی کرده-_- الان دیدم حرص خوردم:|
این چشم ها رم موقع کدوم امتحان کشیدم یادم نمیاد 
ها یادم اومد موقع بیوشیمی😂
از دیگر هنر های دوران راهنمایی که بودم میتونم به گلسازی اشاره کنم 👇

تقریبا واسه چهار پنج سال پیشه البته که خیلی از هم گسیخته و خراب شده😀 اما خب میخواستم اگه بشه این تابستون گل سازی رو هم ادامه بدم💪 
اوووم از برنامه های دیگه گواهی نامه گرفتنه . احتمالا فردا میرم ثبت نام میکنم . 
دلم میخواد با سارا برنامه ریزی کنیم و مقاله هم بنویسیم واسه کارهای پژوهشی دانشگاه. 
در مورد لوپ رنگین کمانی هم یه ایده از آقا هاتف‌ه. یه شیوه ی برنامه ریزیه . برای توضیحات بیشتر به پست خودشون مراجعه کنید :)
در واقع این ایده مثل همین تم‌ی میمونه که الی واسه امسال خودش انتخاب کرده . یعنی به خودم قول انجام کاری رو نمی دم مگه اینکه حتما انجامش بدم😉
  • همدم ماه