افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده
چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده

«صائب تبریزی»

۳۵ مطلب با موضوع «باهم کتاب میخونیم» ثبت شده است

اعترافات یک مادر !

جمعه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۲۳ ب.ظ

«اعترافات یک مادر » داستان زندگی عاشقانه ای است که هر چند با عشق و دلدادگی دو دانشجوی جوان آغاز می شود و در یک زندگی و خانه و کاشانه ی رویایی نشو و نما می کند ، اما در بستر پیچیدگی های روزمره ی زندگی و خصوصیات اخلاقی ویرانگر به خزانی زودرس گرفتار می گردد ...

«ما در ساختن رابطه مان مرحله ی گفت‌وگو را از قلم  انداخته و یکباره جسته بودیم سمت عشق بازی و وقتی خودمان را با مسئله ی ازدواج و بارداری مواجه دیدیم ، فهمیدن اینکه هیچ چیز مشترکی نداریم ، تقریبا یک شوک بود »

[ پشت کتاب ]  

این کتاب در دو داستانِ موازی و از زبان دو زن روایت میشه ، یک مادرشوهر و یک عروس .  مادر ، داستانِ ازدواجش و چگونگی تربیت تنها فرزند پسرش رو تعریف می‌کنه و عروسش ،  زندگیِ به ظاهر عاشقانه ای که با همسرِ متعصبش داشته . کنترل گر بودن و حس مالکیت بیش از حدی که آزادی و آرامش رو از هردو میگیره و زندگیشون رو به آتیش می‌کشه و دختر از ترس قضاوت شدن در روستا و شهر کوچیکی که توش زندگی میکنه و تهدید های همسرش جرأت دفاع از حقوق خودش و طلاق رو نداره در حالی که مردم به زندگی عاشقانه‌شون غبطه می خورن! 

تو این کتاب به خوبی میبینیم که شیوه ی حرف زدن و رفتار پدر و مادر با فرزندش  در خردسالی تا بلوغ چه تاثیر شگفتی در رفتار های آینده ی اون می‌ذاره . 

جملاتی از کتاب :

*فکر میکردم این  عشقه ، فکر میکردم اون عوض میشه _ همیشه می‌گفت این آخرین باره . فکر میکردم لایق این رفتارها هستم . تصور میکردم من عصبانیتش رو تحریک میکنم ، فکر میکردم اون متاسفه و میتونم کمکش کنم . 

*در بازیِ سرنوشت ، زندگی ورق های ناممکنی رو مقابلت گذاشته و  تو ناچاری دونه دونه‌ی اون ورق ها رو برگردونی تا موقعیتت رو نجات بدی .

*بعضی از مردهایی که اهل خشونت و بی حرمتی به زن ها هستن ، فقط یک نفرتِ عمیقِ ذاتی نسبت به اون ها دارن . اون ها یک زن و یک مادر بی نقص می‌خوان _ اما دستیابی به انتظاراتشون غیرممکنه . و وقتی تو نمی تونی نیازهایی رو که اون ها خودشون رو نسبت بهش محق میدونن ، تمام و کمال برآورده کنی ، اون وقت تو رو تنبیه می کنن .

*عشق همیشه امن نیست . گاهی اوقات عشق می تواند آسیب برساند و گاهی میتواند باعث دردی عظیم و حتی آشفتگی شود . این واقعیت را می دانم ، چون عشقی که به دیوید داشتم با من این کار را کرده بود .

*روزهای اول رابطه مون ، فقط بذر های کوچکی از این رفتار ها وجود داشت ، اما در طول زمان رشد کرد و به پیچکی تبدیل شد که خودش رو دور همه ی زندگی‌م پیچوند. 

  • همدم ماه

آخرین دختر

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۴:۱۶ ب.ظ

« قصه ی نادیا مراد روایتی‌ست هولناک از فاجعه...خواندن این کتاب برای هرکس که می خواهد شناختی از گروه موسم به دولت اسلامی( داعش) داشته باشد ، یک ضرورت است ، قصه ی نادیا مراد ، غریو بلندی‌ست برای اقدام ، شاهدی‌ست بر معجزه ی اراده ی انسان برای زنده ماندن و در عین حال نامه ای‌ست عاشقانه برای وطنی که نابود شده و خانواده ای که جنگ آن را از هم پاشیده است . نادیا با تمام القابی که زندگی به اجبار  به او چسبانده مبارزه کرده است ، القابی  همچون یتیم ، قربانی تجاوز ، برده و آواره و  برای خود عناوینی خلق کرده تا ان ها را جایگزین نماید : نجات  یافته ، رهبر ایزدی ، حامی حقوق زنان  و سفیر حُسن نیت سازمان ملل‌...»

[ بخشی از یادداشت های پشت جلد کتاب ] 

اسم کتاب و توضیح جلدش خواهر و دختر خاله ی نوجوون سیزده چهارده ساله ام رو کنجکاو کرده بود  .با دیدن اسم داعش ترس و وحشت توی چشماشون موج می زد . از من موضوع و روند داستان رو می پرسیدند و گاهی خودشون کتاب رو ورق می زدند و تصاویرش رو نگاه می کردن و  می پرسیدن سرنوشت آدمای تو این عکس چی شد ؟ و من نمی دونستم چه جوابی به نرگس و مهدیه بدم . چطوری به مهدیه و نرگس می گفتم که یه جایی از دنیا یه عده جاهل که بویی از انسانیت نبردن  به اسم دین و قرآن  ، دخترای هم سن و سال اونا رو به بردگی می گیرن ، برادر ها و پدرهاشون رو به وحشیانه ترین حالت ممکن قتل عام می کنن و از سرنوشت مادر ها و مادربزرگ هاشون خبری ندارن... . نرگس مدام می پرسید با دخترا چیکار کردن؟ نادیا چی شد ؟ کشته شدن؟ و من با خودم می گفتم نرگس سیزده ساله  چی می فهمه از لغت تجاوز و سبیه و برده ی جنسی؟  نرگسی که فکر می کرد کار داعش فقط سر بریدنه ...

رفتار همسر های داعشی ها هم توی این کتاب جالب بود . زن ، مظهر عطوفت و مهربانی و احساساته و می بینیم که این احساسات چجوری میتونی هم نجات دهنده باشه و هم کشنده

فکر می کنم برای  نادیا و باقی دختر های داستان ، سکوت و عدم اعتراض آدم هایی که این همه ظلم و جنایت و فریاد  رو می دیدن ، اما دم بر نمی آوردن  دردناک تر از تجاوز به روح و جسمشون بود . 

نادیا اولین دختری نبود که محتمل این همه درد و رنج شد ، اولین دختری نبود که نجات پیدا کرد ،  اعتراض کرد و ساکت نموند ولی به قول خودش ای کاش آخرین دختری باشه که راوی چنین قصه ی تلخ و غمناکیه...

اسلامِ خود ساخته ی داعش از «اسلام خود ساخته ی یزید» هم بدتر بود

به امید اینکه یه روز صلح و عدالت و برابری  رو در تمام جهان ببینیم .... 

  • همدم ماه

یادت باشد ....

شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۳:۳۰ ب.ظ

یادمان باشد در بطن زندگی دنیایی ، در روزمرگی هایمان ، در لابه لای غیبت و تهمت و قضاوت نا به جا ، در بی عدالتی ، در تجملات ،  در زیر پا گذاشتن حقوق دیگران ، در بی توجهی به حق الله ، در ظلمتُ نفسی های بی شمار  گم نشویم و خودمان را گم نکنیم..... 

 یادمان باشد اگر امروز دستی را گرفتیم ، فردا خدا دستمان را می گیرد که یدالله فوق أیدیهم ....

یادمان باشد  که یادمان نرود همسایه ، که یادمان نرود پدر و مادر  که یادمان نرود چگونه  واقعی عاشق بودن و عاشقی کردن ...

که یادمان نرود ساده بودن و ساده زندگی کردن چقدر قشنگ است...

یادمان باشد گاهی ساده باید گذشت و بخشید و گاهی از کنار کوچک ترین حقوق و مسائل  ساده نباید گذشت ...

اللهم أخرجنا من الظلمات إلی النور....

یادم باشد یادم باشد یادمان باشد ...

 و کفی بالحلم ناصرا...

  • همدم ماه

از رنج .....

يكشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۱۶ ب.ظ
هزاران خورشید تابان را می خوانم قطره های اشک دانه دانه از چشمانم جاری میشوند بهم می پیوندند ،  از گونه هایم سر میخورند و در زیر گلویم پخش می شوند. به این قسمت می رسم که طارق می گوید :« وقتی که طالبان نقاشی ها را پیدا کردند از تصویر پاهای دراز و برهنه ی فلامینگو ها عصبانی شدند و آن را توهین آمیز خواندند . بعد از آنکه پسر عموی بیچاره ام را به خاطر کشیدن نقاشی ها بستند و کف پاهایش را شلاق زدند تا خون از کف پاهایش بیرون زد به او پیشنهاد می کنند که یا باید نقاشی ها را نابود کند یا فلامینگوها را به شکل مناسبی در بیاورد . پسر عمو هم قلم مو را بر می دارد و شلوار تن همه ی اون فلامینگو ها می کند ! و این طوری فلامینگو ها ظاهر و قیافه ی شرعی پیدا می کنند . »
لیلا خنده اش می گیرد ولی نمی خندد . من اما میان گریه ،  خنده ام میگیرد ، می خندم و معنی خنده ی تلخِ من از گریه غم انگیز تر است را می فهمم. 
  • همدم ماه

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام....

سه شنبه, ۴ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۳۲ ب.ظ

بعضی وقتا دل کندن از یه سری چیزای خوب باعث می شه تا یک سری چیز های بهتر به دست بیاری 

#سربلند 

  • همدم ماه

گر می روی بی حاصلی، گر می بَرندَت واصلی

يكشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۳۳ ب.ظ

می دانستم محسن آمدنی نیست. کسی که دنیا را دوست ندارد ، نمی‌توانی به زور نگه‌ش داری...

#سربلند

  • همدم ماه

وقتی نیچه گریست

جمعه, ۹ آذر ۱۳۹۷، ۰۹:۴۵ ب.ظ

 

وقتی نیچه گریست را باید خواند ، تا تهش لبخندی از ته دل بزنیم . کتاب را که باز میکنیم  با دغدغه های دکتر برویر همراه می شویم ، از زیرکی فروید به وجد می آییم و  لجبازی های نیچه ، لج‌مان  را در می آورد . گاهی جسارت و آزادی لو سالومه را می خواهیم و گاهی مهارت  ماکس را در شطرنج بازی ، برای شرکت در شطرنج زندگی . در جلسات گفت و گو محور بین نیچه و برویر ، ما نفر سوم این جلسه می‌شویم و میبینیم که ما نیز همواره به نوعی گرفتار چنین افکاری هستیم و چقدر دلمان شنونده ای همدل می خواهد . 

 من این کتاب شگفت انگیز رو در برهه ای از زمان خوندم که دچار یه وسواس فکری تقریبا این شکلی  در مورد تفکر دیگران در مورد خودم بودم. چیزی که در مورد خیلی ها ممکنه صدق کنه . اینکه بعضی وقتا کوچک ترین حرکت و رفتار بقیه رو تو ذهنمون خیلی بزرگ میکنیم و مدت ها خودمون رو آزار می‌دیم .  البته قبل از خوندن این کتاب وسواسم رو با تلاش تقریبا ترک کرده بودم اما این کتاب خیلی کمک و قانعم  کرد.باعث شد لایه های وجودم رو زیر و رو کنم ، به حقایق درونم سری بزنم و زندگیم رو معنی دار تر کنم. و اینکه سعی کنم از «خویشتن خویش متولد بشم ». (ایش چقدر شعاری شدم:)) ) 

و نکته ی دیگه روند سخن درمانی تو این کتابه . خودم نمی‌دونم چرا در حین خود افشاگری حس خوبی دارم اما خیلی  ممکنه یکم بعدش پر از احساس خشم بشم نسبت به خودم و حتی  طرف مقابل . و این به خاطر اینه که یه بار از طرف صمیمی ترین دوستم تو این مورد ضربه خوردم. 

به هر حال به نظرم یکی از کتاب هایه که هر آدمی باید یک بار  تو زندگیش بخونه. من تا آخر کتاب رو با اشتیاق خوندم و اصلا خسته نشدم . جالبه که با اینکه یه کتاب فلسفی روانشناسیه ولی خیلی روانه و این از خصوصیت کتاب های اروین یالومه که با زبون ساده باهات حرف میزنه . 

در مورد احساسم به نیچه ، اینکه من شخصیت  نیچه‌ی داستان رو دوست داشتم و دلم میخواست ای کاش واقعا اون موقع ها یه روان درمانگری بود تا نیچه رو یکم  درمان کنه لااقل (حالا هر چند تو کتاب هم درمان نشد ) نیچه یه فرد حقیقت گرا  بود و به دنبال معنی زندگی ، که حتی به نظرم با نا امیدی و افکار خودکشی هم خیلی خوب تا میکرد و یالوم هم گفته که در واقع اون بود که احتمالا  پایه های روان درمانگری رو شکل داد.   وقتی نیچه گریه کرد  من لبخند زدم .   نابغه ای با کودکی سخت که به دلیل دریافت نکردن محبت درست از طرف زن های اطرافش دیدش نسبت به زن ها منفی شده بود و در برقراری ارتباط با اون ها مشکل داشت و به انزوا روی آورده بود . یکی از دلایل بی دین شدنش هم طبق تحقیقاتی که از بعضی منابع کردم سخت گیری هایی که در کودکی بهش شده و همچین تحریف و افراط و تفریط  در دین مسیحیت بود .  با وجود این ها، آدم مقید و با اخلاقی بود به هر حال . 

جملات ماندگار : (اکثر جملات از نیچه است)

#۱کنار آمدن با بی اعتباری و بدنامی ، ساده تر از کنار آمدن با عذاب وجدان است . 

#۲تا زنده ای زندگی کن ! اگر زندگی ات را به کمال دریابی ، وحشت مرگ از بین خواهد رفت .

#۳اگر همه ی دوستان خالصانه سخن می گفتند ، شاهد زندگی پربار تر و اصیل تری بودیم. 

#۴حالت خودبینی ، دارای زوایای تیز و خشن است و زشتی ، تند مزاجی، خودپسندی و دلتنگی را به ذهن می آورد . 

#۵ایا کاری مقدس تر از خود شناسی سراغ دارید ؟ بدون حقیقت چگونه می توان فهمید کیستیم و چیستیم ؟ 

#۶به جای تلاش برای کوبیدن افراد ، بهتر است چیزی از آن ها بیاموزید

#۷ هر مصیبتی _ حتی رویارویی با خودِ اهریمن _ مرا قوی تر می کند . 

#۸ تا زنده ای بار ها باید بمیری . 

#۹ خوب زندگی کردن یعنی آنچه را ضروری است اراده کنی و سپس آنچه را اراده کرده ای دوست بداری . 

#۱۰ گرچه نمی توانیم از سرنوشت بگریزیم ، ولی باید با آن درگیر شویم ، باید پیشامد سرنوشتمان را اراده کنیم  و به تقدیرمان عشق بورزیم . 

#۱۱ من رویای عشقی را در سر می پرورانم که چیزی بیش از اشتیاق دو تن برای تصاحب یکدیگر است . ( اینو نیچه گفته ببینین چه قشنگ ، مطمئنم اگه عشقش پذیرفته میشد یه عاشق بی نظیر میشد  ) 

#۱۲ اگر موقعیت ناچیز خویش را ، از منظر کلاف پیچیده ی زندگی هایمان ببینیم و آن را جزئی از زندگانی نسل بشر و‌سیر تکامل آگاهی بدانیم ، مسلما اهمیت خود را از دست خواهد داد . 

  • همدم ماه

قانون تعادل

سه شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۳۵ ب.ظ

نه درشت بمان 

و نه چندان صعود کن که از دید خارج شوی

بهترین منظره ی گیتی در ارتفاعی میانِ این دو است !

#وقتی نیچه گریست 

  • همدم ماه

بالاخره ! جزء از کل/ خطر اسپویل

شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۲۳ ب.ظ
جزء از کل رو فکر کنم حدودا در طول یک ماه خوندم .   وقتی داشتم کتاب رو میخوندم و هنوز اوایلش بودم دوستم _ منوّره _بهم گفته بود  این کتابای رمان طورِ فلسفی نیاز به درک عمیق دارن . پشت هر جمله‌شون حرفه و تو باید خودت  تلاش کنی تا بفهمی و راه کارها  رو پیدا کنی و از این حرفا . راستش با توجه به تعریف هایی که از کتاب شنیده بودم   چندبار حین خواندن کتاب می‌پرسیدم خب چی میگه حالا این کتاب که اون رو فوق العاده می‌کنه ؟ اینم مثه بقیه کتاباست دیگه  اما هر چی جلوتر رفتم جذاب تر شد خصوصا اون قسمت که مارتین واسه جسپر داستان کودکی و نوجوانی ش رو تعریف کرد .  هر  چند من ذهن فلسفی نداشتم و نمیتونستم اونجوری که منوره گفته بود  تفسیر کنم و فقط سعی میکردم از این داستان ماجراجویانه لذت ببرم :)) مثلا اونجا که مارتین میخواست کتاب راهنمای تبهکاری رو چاپ کنه و اون قسمتی که جسپر دفترچه یادداشت های پدرش رو پیدا کرد و خاطراتش رو شروع کرد به خوندن و بعد از اینکه فهمید باباش از به دنیا اومدن اون ناراحت بوده و میخواد جسپر تناسخ زود هنگام خودش باشه ازش بیشتر متنفر شد  ،یادم افتادم من خودم تا الان حدود ده تا دفترچه پر از خاطره دارم و خدا کنه دست کسی نیفته :)) 

یه قسمتی از داستان دفترچه ها این بود وقتی که زن مارتین ( استرید) داشت واسه بچه ی تو شکمش اسم انتخاب می‌کرد ، مارتین بهش گفت که اسم انتخاب کردن برای بچه یه کار بیهوده است و دوست داره بذاره وقتی بچه اشون بزرگ شد با توجه به شخصیت خودش برای خودش اسم انتخاب کنه .  به نظرم خیلی جالب بود . اینقدر از اینجای کتاب هیجان زده شده بودم که اگه میشد برای بچه ی آینده ام اسم انتخاب نمی‌کردم و این ایده رو عملی میکردم . ولی خب مثلاً همون موقع نشستم فکر کردم گفتم الان اگه من بخوام برای خودم با توجه به شخصیتی که در این چند سال از خودم ساختم اسم انتخاب کنم چه اسمی  انتخاب میکردم ؟ بعد این سوال رو از خواهر هام هم پرسیدم . و هیچ کدوممون هیچ جوابی نداشتیم پس در نتیجه هیجان من خوابید و دوباره اسمی رو که برای دختر آینده ام انتخاب کرده بودم ، انتخاب کردم و بیخیال افکار فلسفی‌م شدم :دی 
اما در ادامه مارتین اینجوری میگه :
« می کوشم موجودی تربیت کنم که خودش را درک کند . چه می شود اگر مثلا بچه را در سه سالگی تحریک به خودشناسی کنم ؟ یا شاید هم زودتر ؟ باید شرایطی بهینه برای شکوفایی خود آگاهی فراهم کنم . این بچه مطمئنا کلی تنهایی پیش رو دارد . » 
بعدش یکم فکر کردم و گفتم شاید دلیل اینکه من الان نمیتونم یه اسم خوب برای خودم  انتخاب کنم اینه که بعد از این همه سال هنوز به خودآگاهی کافی اونطور که شاید و باید نرسیدم ! یا شاید هم از این اسم میترسم . ولی در کل نمیشه همیشه آدم ها رو با یک کلمه و یک اسم توصیف کرد . مخصوصا تو عصر حاضر . اصلا شاید این کار یه جور برچسب زدن باشه که کارخوشایندی هم نیست . اما اون خودآگاهی و شکوفایی در دوران کودکی هم خیلی مهمه . 
یه جای دیگه  _همون اوایل کتاب _ میگه  که تری دین ، جسدی رو خاک می‌کرده و به انتظار رشدش می نشسته . گفتم چه کار بیهوده ای . ولی دیدم گاهی چقدر زندگی هامون پر شده  از این جسد هایی که خاک شون کردیم  ولی انتظار رشدشون رو داریم . خودمون رو زیر حسرت ها و آرزو ها خاک میکنیم و به دنبال رشدیم . من اینجام . تو این دانشگاه ، تو این شهر و با این رتبه و در حسرت اون شهر و اون دانشگاه و اون رتبه . ترم اول همه ی فکرم همین بود . دائم غصه می‌خوردم از اینکه مجبور شدم  بپذیرم که «گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود و گاهی قرعه نگفته به نام تو می شود » . از خودم یه جسد ساخته بودم و انتظار داشتم که رشد کنه . اما این جسدی که ساخته بودم رشد نمی‌کرد . پا شدم ، خاک هاش رو تکوندم ، دستش رو گرفتم و بلندش کردم و بهش گفتم که تو هدفت عوض نشده فقط جاده ایی که توش قرار گرفتی شرایطش متفاوته . یادت نره  ما برای رشد کردن اول نیاز به زنده بودن داریم . 

 در کل خوشحالم که خوندمش چون خوندنش برام خسته کننده نبود و هر شب با رغبت و برای فهمیدن ادامه ی ماجرا کتاب رو باز میکردم و ادامه میدادم . باید اعتراف کنم که از این که نویسنده اینقدر قشنگ این همه شخصیت رو به هم ربط می داد حیرت زده میشدم .  تازه یه جاهاییش هم خیلی بانمک بود و واقعا خنده ام می‌گرفت ، تنها جایی ام که گریه کرذم ولش کن دیگه نمی‌گم:))
راستی انوک ، چقدر انوک رو دوست داشتم ، اون حس حمایتگرانه ای که نسبت به جسپر داشت ، حتی اون تنفر اولیه‌ش نسبت به مارتین و اون ایراد هایی که از مارتین می‌گرفت .  در مورد ادی ،  چقدر عصبی  شدم اونجا که دیدم به مارتین خیانت کرد .  اما ادی خودش یه قربانی بود . قربانی رویاهاش. اون برای فرار از شغلی که ازش متنفر بود مجبور شد تظاهر به دوست داشتن کسی کنه که ازش متنفره .  تو همین کتاب جسپر در مورد ادی میگه :« رویاها به اندازه ی هرچیز دیگری خطرناک هستند ‌. اگر از مسیر سالیان عبور کنید و سن و تجارب تغییرتان بدهند ولی فراموش کنید در رویاهای تان تجدید نظر کنید ، به جایگاه بین المللی ادی می رسید .»
پ.ن۱ دیگه نمیدونم چی بگم ، اونایی که کتاب رو خوندن هم اگه نظرشون رو در مورد کتاب  بگن خوشحال میشیم 😊 
پ.ن۲  از کتابهایی که میخونم اصولاً نقدی نمی نویسم چون بلد نیستم و نیاز به متخصص داره پس هر چی می‌نویسم صرفا یه یادداشتی هست که احساسم رو موقع خوندن کتاب نشون میده😊

پ.ن۳ با اینکه پست طولانی شد ، ولی بچه های خوبی باشید و این جمله های خوشگلی رو که براتون از کتاب  انتخاب کردم رو هم بخونید 😅👇


۱.  معنای ایمان برای ما این است که تا وقتی از خالق دعوت نکنیم ، به زمزمه های ذهن ما گوش نمی دهد! احمقانه است ! فکر می کنیم خداوند فقط وقتی صدای افکارمان را می شنود که او را به اسم صدا می زنیم و نه وقتی که مشغول افکار پلید روزمره مان هستیم . مثل اینکه امیدوارم همکارم زودتر بمیرد تا دفترش مال من شود چون از اتاق کار من خیلی بهتر است. 
۲. باید ها و نباید های سال نو اعترافی است حاکی از این که می دانیم مقصر تمام بدبختی های مان خودمان هستیم نه دیگران! 
۳.وقتی یک سیب رسیده باشد ، یک نسیم هم می تواند آن را از درخت بیندازد . عشق هم یک چنین چیزی است . عشق در درونم وجود داشت و اتفاقی بر سر او ریخت!
۴.هیچ چیز دردناک تر و عذاب آور تر از تماشای فیلسوفی نیست که به واسطه ی تفکرش به گوشه ای رانده شده . 
۵. چرا آرزو داریم کسانی که دوستشان داریم به زندگی بازگردند وقتی می دانیم قبل از مرگ چه قدر عذاب کشیده اند ؟ یعنی اینقدر از آن ها متنفریم؟
۶.اون قربانی زیباییشه . چرا ؟ برای اینکه زیبایی یعنی قدرت و ما تو تاریخ یاد گرفته ایم قدرت فساد میاره . بنابراین نتیجه ی زیبایی مطلق ، فساد مطلقه! 
۷. حتی اگر مردم بخواهند برای از دست رفتن یک غریبه ی محبوب اشک بریزند ، باز هم نمی توانی دلِ غم گینی را مسخره کنی.
۸. گاهی در زندگی تسلیم عصبانیت بی معنا می شویم که نقشش از میان بردن تمام اعتبارمان است . 
۹. آدم های گناه کار به مرگ محکوم نمی شوند ، به زندگی محکوم می شوند! 
۱۰. تنها راه نجات از این همه نفرت اینه که آرامش درونی داشته باشی . برای پیدا کردن آرامش درونی اول باید به خود برترت برسی . برای پیدا کردن خود برتر هم باید نورِ درونت رو پیدا کنی و بعد به نور بپیوندی.
۱۱. تن به بازی زندگی بده و سعی نکن از قانون هاش سر در بیاری . زندگی رو قضاوت نکن ، فکر انتقام نباش ، یادت باشه آدم های روزه دار زنده می مونن ولی آدم های گرسنه می میرن، موقعی که خیالاتت فرو می ریزند بخند و از همه مهم تر! همیشه قدر لحظه لحظه ی این اقامت مضحکت رو تو این جهنم بدون .
۱۲. ما با بی توجهی خودمان را در افکار منفی غرق می کنیم و نمی دانیم دائم فکر کردن به اینکه « من مفت نمی ارزم» احتمالا به اندازه ی کشیدن روزی یک کارتن سیگار سرطان زاست. 
۱۳. وقتی بچه هستی برای اینکه پیرو جمع نباشی با این جمله به تو حمله می کنند « اگه همه از بالای پل بپرند پایین تو هم باید بپری؟» ولی وقتی بزرگ می شوی ناگهان متفاوت بودن با دیگران جرم محسوب می شود و مردم می گویند « هی! همه دارن از روی پل می‌پرند پایین ! تو چرا نمی پری؟» 
۱۴.مردم همیشه شکایت می کنن که چرا کفش ندارن تا اینکه یه روز آدمی رو می بینن که پا نداره و بعد غر می زنند که چرا ویلچر اتوماتیک ندارن . چرا ؟ چی باعث می شه که به طور ناخودآگاه  خودشون رو از یه سیستم ملال آور به یکی دیگه پرت کنن؟ چرا اراده فقط معطوف به جزئیاته و نه کلیات ؟ چرا به جای «چرا باید تشکیل خانواده بدم ؟» می گیم «کِی باید تشکیل خانواده بدم؟»
14. اگر بدون فکر کردن از باور عامه ی مردم پیروی کنی ،مرگی ناگهانی و هولناک در انتظارت است .
ادامه دارد.....
چون امکان داره پست بیشتر از این طولانی بشه و حوصله شما بیشتر از این سر  بره بقیه جملات گوهر بار رو در طول زمان براتون پست میکنم😎
ممنون که خوندین😊🙏
  • همدم ماه

کار به یک یا لیتنی کنت معکم ختم نمی شود ....

چهارشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۷، ۰۶:۳۸ ب.ظ

الماس اگر چه از همه‌ی جوهر ها شفاف تر است ، سخت تر نیز هست . ماندن در صف اصحاب عاشوراییِ امامِ عشق ، تنها با یقین مطلق ممکن است . 

و ای دل ! تو را تو را نیز از این سُنت لایتغیرِ خلقت گریزی نیست 

نپندار که تنها عاشورییان را بدان بلا آزموده اند و لا غیر

صحرای بلا ، به وسعت همه ی تاریخ است .... 

#فتح خون

#سید مرتضی آوینی 

  • همدم ماه