خام تر که بودم فکر میکردم دلیل نرسیدنم به بعضی چیز ها بی لیاقتی خودم است . اما وعده ی خدا حق است ، صبر کن به تو نشان خواهد داد که گاهی مشکل نه از بی لیاقتی تو بلکه از بی لیاقتیِ بعضی چیز ها ، برای توست...شاید تو لایق چیزی گوارا تر از آنی ... در دستان خدا شگفتی های لطیف تر و با ارزش تری برایت نهفته است ... به وقتش نشانت خواهد داد
کافیست به عاشق ترین معشوق عالم اطمینان کنی و دستانت را محکم در دستانش بگذاری
ربِّ اِنّی لِمآ اَنزَلتَ اِلَیَّ مِن خَیر فقیر
قصص، ۲۳
بارالها، من به خیری که تو به سویم نازل فرمایی، سخت محتاجم ...
چگونه افسر اخمو را به قهقهه بیندازیم ؟
هنگام پارک استاندارد به جای میزان کردن سر شیشه پاک کن با جدول، سر مبارک افسر را با جدول میزان کرده و ماشین آموزشگاه را در جوب بیندازید بدین صورت افسر چهل و پنج سانتی متر از صندلی به طرف بالا پرتاب خواهد شد و تمام سر نشینان به اتفاق هم یک موج مکزیکی خواهند رفت :))
البته من همچین کاری نکردم نگران نباشین😅 یکی دیگه از بچه ها ماشینو انداخت تو جوی:))
بالاخره قبول شدم خدایا شکرت :)
با بابا قهر کرده ام . با چشم های اشک بار رفته ام اسمم را از لیست مسافران خط زده ام . درس های جدید را نخوانده ام . کتاب های غیر درسی ام را هم . دلم به نقاشی کشیدن نمی رود . میزم بهم ریخته و نامرتب است . دو روز است که دارم جزوه ی فیزیولوژی را مینویسم و هنوز دوازده دقیقه ی دیگرش مانده . همینجا و در همین دقیقه ساعت زندگی ام خواب رفته اما روز هایم با سرعت و بی حاصل ، میگ میگ می کنند و از کنارم میگذرند.....