از قضا من رو به واسطه ی پدرم میشناسه و فامیلم رو خوب یاد گرفته .
سرم تو کتاب بود که یهو گفت مگه نه خانم فلان؟ بعد من اینجور مواقع که خجالت می کشم تو ذهنم میگم بله بله یعنی فقط خودم صدامو میشنوم . دیدم بلند تر گفت مگه نه ؟ یکم بلند تر گفتم بله استاد حق با شماست !
انقدر هول بودم که لیستی که داده بود اسمهامون رو بنویسیم از دستم افتاد . خودکارم جوری خورد زمین که تهش شکست و درش قل خورد رفت یک متر اونورتر . دوباره یه خودکار از تو کیفم بر داشتم . اسمم رو نوشتم و خواستم لیست رو بدم به بغل دستی که دوباره خودکارم افتاد . به دستام نگاه کردم ببینم میلرزه یا نه ؟ بعد خم شدم و خودکارم رو برداشتم . داشتم میمردم اون وسط . همش ترس این رو داشتم که الان همه میگن چقدر این دختره دست و پا چلفتیه.
امروز از این رفتار خودم و از این همه کمبود اعتماد به نفس داشتم دیوونه میشدم . اومدم خونه دلم میخواست از خودم فرار کنم .
کلا از اینکه یهو بین یک جمعیت که توش جنس مذکر هم هست ، بخوام حرف بزنم یا نظر بدم میترسم . این باعث شد که امسال هیچ کنفرانسی نداشته باشم تو دانشگاه ، سعی میکردم مطالب کنفرانس رو حاضر کنم و ارائه اش رو بندازم گردن هم گروهیهام. ولی میدونم که بالاخره باید کنفرانس بدم و نمیدونم که زنده میمونم وقتی برم واسه ارائه یا نه .
تو سخنرانی که فاطمه از استیو جابز گذاشته بود تو وبش یه نقل قول بود که مثل همون شوک وجودی سنگ قبر یالومبود ولی این قشنگ تر بود
همین که اگه میدونستی امروز آخرین روز زندگیته از امروزت راضی بودی ؟
یا اینکه اگه بدونی هر روز که پا میشی آخرین روز زندگیته چجوری زندگی میکردی؟
نه بذار اینجوری بگم اینکه هر روز با این تفکر زندگی کنیم که آخرین روز زندگیمونه حالا چه کارایی میکردیم که باید میکردیم یا دوست داشتیم تو آخرین فرصت زنده بودن انجامشون بدیم . اگر امروز آخرین فرصت بود دوباره این کارا رو انجام میدادی؟
تو شوپنهاور( آه دختر حالمون رو بهم زدی حالا خوبه یه کتاب خوندی که هی ازش نقل کنی:دی) جولیوس سرطان داره و دکترها بهش میگن که یه سال مفید زنده میمونه . اون تصمیم گرفت که این یک سال خوب رو با ماتم گرفتن برای اینکه یه سال بیشتر وقت نداره تبدیل به یه سال بد نکنه و اون یه سال شد بهترین سال زندگیش .
اون بیمار هایی رو به یاد آورد که سرطان باعث شده بود خردمند تر بشن، به خود شکوفایی برسند و بعضی از اون ها اولویت های زندگیشون رو دوباره بچینن ، قوی تر بشن و یاد بگیرن به آنچه دیگر برایشان ارزشی ندارد «نه» و به چیزهایی که واقعا مهم بود _مثل عشق به خانواده و دوستان ، دیدن زیبایی های اطرافشان _«آره» بگن .
سخنرانی رو هم از اون قسمت که لینک رو گذاشتم گوش بدید خیلی خوب بود .
حالا بپرسیم از خودمون همون سوالی که استیو هر روز جلو آیینه از خودش میپرسید
خدایا اگر امروز آخرین روز زندگی ما بود ، بازم کارایی که امروز کردیم رو دوباره انجام میدادیم ؟
جواب خود من که نهه!
این پست رو مستانه تو کانالش گذاشته بود و گفته بود برا کنکوری ها فوروارد کنید . از اونجا که تو بیان کنکوری زیاد داریم من این متن رو کپی کردم و اینجا میذارم . چون بعضی از دوستان سوال پرسیده بودن . در مورد بقیه رشته ها هم اگر مطلب خوبی پیدا کردم میذارم براتون
خیلی کوتاه و مفید توضیح دادن . هرچند زوده فعلا برا انتخاب رشته اما اگه حدود رتبه اتون رو میدونید بهترین وقت برا تحقیق در مورد رشته ی مورد علاقتون همین موقع هاست
😊👇
«یک سوالی که از بدو تاسیس وبلاگم تا همین الان که لینک ارتباط گذاشتم پنجاه میلیون بار ازم پرسیده شده و منم پنجاه میلیون بار تک تک به همه توضیح دادم اینه که دندونپزشکی بهتره یا پزشکی یا دارو ؟! 🔫😑
برای آخرین بار اینجا مینویسم و لطفا این پست رو نشون هرکی سوال مشابه داره بدید :/
اینایی که دارم میگم صرفا نظر شخصی منه و خیلی مختصر و مفید میگم. متاسفانه کاملا دیدگاه اشتباهی نسبت به رشته پزشکی تو جامعه وجود داره، امیدوار بودم با خوندن نوشته های من با بخش کوچکی از واقعیت کار رشته پزشکی آشنا شده باشید که نمیدونم چقدر موثر بوده. به هرروی هرکس میخواد بین دندون، دارو و پزشکی انتخاب کنه و مردده باید این سوالا رو از خودش بپرسه (تاکید میکنم این صرفا نظر شخصی منه و دندونپزشکا و داروسازهای محترم یکوقت بهشون برنخوره !)
۱. من ضخامت پوستم اندازه کرگدن هست و تحمل هر گونه ناملایمت اعم از شرایط زندگی، درگیری با هر قشر ادم، بالادستی های زبون نفهم و ... رو دارم ؟
بله : پزشکی
تاحدی: دندونپزشکی
پوستم مثل برگ گل لطیفه : دارو
۲. من برام مهمه که اندازه زحمتی که میکشم پول دربیارم بلکم بیشتر !
بله : دندون - دارو
نه من از مال دنیا سیرم : پزشکی
۳. من خودم وضع مالیم بد نیست و سرمایه اولیه دارم !
بله : دارو
تاحدی : دندون
من خودمم و جورابام و یه جفت دمپایی لا انگشتی : پزشکی
۴. من تحمل شب بیداری رو دارم و مثل جغد میتونم بیدار باشم و تحت فشار زیاد کار کنم و تصمیمات سخت ساعت سه صبح بگیرم !
بله : پزشکی
ابدا” : دندون - دارو
۵. من از اینام که عاشق درس خوندنم و اگه کتابامو ازم جدا کنن شهید میشم !
بله : پزشکی
تاحدی: دارو
ناراحت میشم ولی شهید نمیشم!: دندون
۶. من عاشق سر و کله زدن با مریض و پازل حل کردنم !
بچه محلا به من میگفتن پوآرو : پزشکی
حالا یکاریش میکنیم : دندون
حالم از هرچی مریضه بهم میخوره : دارو
۷. من عاشق وجهه اجتماعی این رشته ام و دوست دارم از بیرون مردمو بکشم حتی اگه شده خودم از درون بمیرم !
وای اره من اینجوریم دقیقا” : پزشکی
بالاخره کلاس کار هم مهمه : دندون
من خیلی فروتن و افتاده ام و به این چیزا فکر نمیکنم !: دارو
۸. من زندگیم برام مهمه و میخوام به همسر و بچه هام هم برسم !
بله حتما و قطعا”: دندون-دارو
بچه و همسر کیلو چنده بابا: پزشکی
۹. من عاشق کار عملی هستم و از اینکه بشینم یک گوشه خرخونی کنم منزجرم !
وای حرف دل منو زدی !: دندون
یکم اینجوریم : پزشکی
نه من مدلم عملی نیست: دارو
۱۰. من مغز خر خوردم !
هرروز تو سه وعده میخورم : پزشکی
صبحانه و شام میخورم: دارو
فقط ظهرا واسه نهار: دندون
دیگه از این خلاصه تر و شفاف تر نمیشد بگم، امیدوارم تو انتخاب رشته موفق باشید...»
منبع :sarnoskheh@
یکی از بچه های دوران دبیرستانمون که یک سال از من کوچیکتر بوده به خواهرم گفته هم خودت نچسبی هم خواهرت(که من باشم!)
خوبه که تا حالا یک بارم باهاش حرف نزدم!یا حتی برخورد نداشتم!
و خوبه که چسبنده بودن یا نبودنم برام مهم نیست!
جدای از این دارم به این فکر میکنم که یه اخلاق خیلی بدی دارم
حالا میفهمم چرا وقتی منصوره بهم گفت رئوف و مهربون سارا بهم گفت منظوره منصوره اینه که خیلی خری ! خر خوبی هستی بلانسبت
خیلی بده که به مرحله ای برسیم که مهربون بودن معادل بشه با خر بودن !
خدایا از خریتم کم کن و به منطقم اضافه کن .
و بهم قدرت سکوت بده .