به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست...
امروز که روز اخر سال اول بود میایم از اول شروع میکنیم و از همون موقع ثبت نام . که آقاهه موقع گرفتن کپی شناسنامه ام لبخند زد و گفت خوش اومدی به شهرمون و من لبخند زدم و گفتم ساکن همینشهرم . از اون آخر ثبت نام که بهم یه بروشور از جاهای دیدنی شهر دانشجویی! دادن و تازه سوغاتی هم بهم دادن ولی خب من بازم مال همین شهر بودم اما روشو بالا نیاوردم:)) از آشنا شدنم با دختری مشهدی به اسم اسما که وقتی فهمیدم همکلاسی هستیم خوشحال شدم
از روز اول دانشگاه و ساعت شیش و نیم رفتن !!:)) کله ی سحر روز دوازدهم مهر !
شروع اولین کلاسم توی دوازدهم مهر با درس جنین شناسی! و پرسش استاد از درس به اون عجیب غریبی توی همون روز و از قضا پرسیدن آخرین سوال از من و بلد نبودنم ! (البته هیچکی هم بلد نبود:|) و آشنای با سارا که مسببش همین سوال بود! شاید
که کلاس که تموم شد یه دختر ریز نقش و با نمک که بعداً فهمیدم ساراست اسمش بهم گفت تو فلانی هستی؟ گفتم آره و خوشحال شد و گفت خوشحالم که تنها نیستم
من و سارا باهم فرق داشتیم هم از نظر پوشش هم از نظر اخلاق! سارا خیلی اجتماعی تر از من بود . من حتی خجالت میکشیدم با همکلاسی های دخترم راحت حرف بزنم و ازشون سوال بپرسم . اما سارا همون روز اول با همه اشون دوست شده بودو شماره ی نصفشون رو گرفته بود ! اما من تا چند ماه اول فقط یه شماره از سارا داشتم و یکی از منصوره .
از چند روز بعدش که یه پسر سیبیلو چهار شونه اومد و گفت خانوما آقایون ! از این به بعد من رییسم شیرفهم شد؟
که بعد من و سارا اسمش رو گذاشتیم چنگیز !
از اینکه روز بعدش چنگیز تو تلگرام یه گروه زد و به دخترا گفت هر کی شماره ی هر کی رو داره بیاردش تو گروه
که من رو سارا آورد و من منصوره رو !
و من نمیدونستم که منصوره اسمش رو تو تلگرام ابراهیم ثبت کرده! و وقتی آوردمش تو گروه شروع کرد بد و بیراه بگه که اینجا کجاست منو آوردی و بعدش از گروه لفت داد و رفت ! که خیلی ناراحت شدم
و بعد روز بعد موقع حاضر غایب کردن استاد بچه ها فهمیدن ابراهیم همون منصوره بوده:))
و اما من که اسمم تو تلگرام بود استرپتومایسز! و تا یه هفته بچه ها دنبال این می گشتند که ببینن استرپتومایسز کیه! که ابراهیم مشهور مذکور رو آورد تو گروه!
از دعوای بچه ها تو گروه و منهدم شدن گروه تلگرامی و کانال زدن چنگیز !
و بعد دوباره گروه ساخت و گفت دعوا نمک کلاسه ولی با هم دوست باشید-_-
از جزوه های اشتباهی که گرفتم
از اینکه ترم اول از خیلی از همکلاسی هام خوشم نمیومد اما آخرای ترم اسمشون رو تو دفترم نوشتم و جلوی اسمشون ویژگی های مثبت هر کدوم رو نوشتم و گفتم ببین ؟ باید خوشحال باشی که دوستات هر کدوم این ویژگی های خوب رو دارن و میتونی ازشون یاد بگیری
از آشنایی با زینب و فاطمه که ترم چهار بودن و من خوشحال از اینکه با ترم بالایی ها دوست شدم:)
از ترکی حرف زدن با فاطمه که ترک بود :)) و ساغول و حالون یاخچیدی گفتن هام وقتی میدیمش
از عضو شدن تو انجمن کتاب خونی دانشگاه و خوندن کتاب دروغ گویی روی مبل پا به پا شون
از میانترم آناتومی که اولین تجربه ی امتحان دانشگاه بود و از روانشناسی و رشیدی که بعد از اون افتضاح که به بار آورد دیگه نوکش چیده شد و از لاکش بیرون نیومده تا الان
از ابروخفنی که خیلی خفن بود و لکوتی که ترم اول ازدواج کرد
از استاد ادبیات که از من و سارا در مورد شهرمون سوالای اختصاصی میپرسید و تو هر جلسه میگفت شما مال همین شهرین مگه نه ؟
از پرسیدن سوال برداشت انگور شهر در چه تاریخی انجام میشه و ضایع شدن من ! از اینکه یه جمله از کتاب رو گیر داده بود که من حتما به زبون محلی بخونمش و من هم خجالت میکشیدم جلوی پسرا هم درست و حسابی بلد نبودم تلفظ هاش رو
از اینکه یکی از پسرای کلاس وقتی سلام کرد من و سارا جوابش رو ندادیم و بعدش عذاب وجدان گرفتیم
و از سلام هایی که هنوز که هنوزه مثل چیز سرمون رو میندازم پایین و رد و میشیم و رومون نمیشه بگیم !
از دکتر مهندس که واسه اولین بار که باهاش حرف زدم و دیدم تنها تو کلاس نشسته و گفتم آقای دکتر مهندس کلاس نداریم امروز و گفت خودم میدونم! و من حسابی ضایع شدم و خجالت کشیدم
و دومین حرف زدنی که این دفعه خودش ازم پرسید کلاس داریم و من گفتم بله داریم و اخرین حرف زدنمون بود !
از فرجه های زیاد و طولانی از حد که من و سارا با وجود اینکه کسی نبود از سر اجبار میومدیم و کلاس تشکیل میدادیم ! و آخرش هم هیچ اتفاقی نیفتاد و اومده و نیومده یه نمره گرفتن!
از دعوای چنگیز و ابرو خفن سر نمایندگی و از رای من که نوشته بودم هیچ کدام !
از کلاس های تغذیه که استادش با تکیه کلام های اعصاب خورد کنش میرفت رو اعصابمون و تا چند هفته پیش سوژه ی بچه ها بود
از ترم دوم که بچه ها سر میان ترم دادن و ندادن دعوا میکردن و همه با خرخون کلاس که یواشکی رفته بود آموزش و به رییس آموزش گفته بود ما امتحان میخوایم یالاااا چپ افتاده بودن و مسخرش میکردن
از قرار هایی که با صمیمی ترین دوست دبیرستانم " زهرا "که اصفهان قبول شده بود تو دانشگاه میذاشتم و از آشنایی با نگار توی کتابخونه که کنکوری بود
از ذوق واسه رفتن به مراکز بهداشت روستا و شهر واسه درس آداب و بعدش خوردن تو ذوقمون که وایستادیم و گوش کردیم فقط!
از ذوق واسه روپوش سفید و سلفی بچه ها ! و کلاس های آزمایشگاه فیزیولوژی که باعث میشد دوشنبه ی بچه ها با استوری های خون و الکتروکاردیوگرام و دستگاه اسپیرومتر و فشارسنج پر بشه
از خوشحال شدنم واسه نمره ی چهارده و دوازده واسه بعضی درسام و جو گیر شدن واسه برداشتن ترم تابستونی و تموم کردن زودتر علوم پایه
از اینکه اوایل ترم اول به ترم دومی هامون پز میدادیم و میگفتیم ما شیوه ی نوین هستیم و شیش و نیم ساله! و با شما که هفت ساله این همزمان فارغ التحصیل میشم
از خوردن تو ذوقمون که آموزش واسه جلوگیری از این تداخل تصمیم گرفت نوین هفت ساله بشیم و گفت خودتون رو بکشید هم علوم پایه براتون دو نیم ساله !
از ناراحت شدنمون سر این موضوع و شورش کردن بچه ها به آموزش
از اومدن بچه های تکمیل ظرفیت و پیدا کردن دوستای جدید
و آشنایی من با دختر کرد ترکی که اسمش صدف بود و الان یکی از بهترین دوستامه
از قهر کردن آخر ترم استاد اپیدمیولوژی و جزوه ندادن بهمون
و از سخت گیری های استاد زبان و مشقای زبانی که استرس اینکه حالا کی رو صدا میزنه حلش کنه و صلوات فرستادنامون!
و ثبت نام توی کلاس زبانی که منهدم شد و مثل همیشه تا آخر ادامه اش ندادم
از سالن تشریحی که تا الان نرفتیم ! که وقتی چنگیز گفت فردا روپوش بیارید که میریم سر جنازه همه خوشحال شدن!
ولی استاد به جاش بردمون سالن مولاژ! و گفت فعلا نیازی نیست جنازه ببینید !
و از کلاس های خواب آور اندیشه ی اسلامی دو که استادش فکر میکرد با نمکه :))
و از ساعت هایی که به سرعت باد گذشت و سپری شد
و آخرین امتحان های سال اول و امتحان سخت روانشناسی که یادگاری از ترم قبل بود و از هنوز نزدن نمره ی روانشناسی و لنگ در هوا موندنش تا به الان!
و پایان امتحانات با اژدهای ترسناکش! که فیزیولوژی بود و امروز دادیم ! و ندونستیم خوشحال باشیم که بالاخره امتحانا شرش کنده شد و تموم شد یا ناراحت باشیم از ده صفحه سوال فیزیو که بچه های دارومون بیست نفرشون افتادن و ترم بالایی هامون هم حتی !
و بالا خره خوب و بد ، شیرین و تلخ
سلام تابستونِ عزیزم سلام ✋
- ۹۷/۰۴/۱۰
مبارکت باشه تابستون :)