از دلخوشی ها !
جمعه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۰۸ ب.ظ
حرفای خواهر آخریم همیشه باعث میشه که از ته دل بخندم .
مثل الان که بابام داشت میرفت مراسم خواستگاری پسر عموم و خواهر آخریه ی هفت ساله در حالی که از خوشحالی تو پوست خودش نمیگنجه و موهای لخت مشکیش ریخته تو چشماش و داره بالا و پایین میپره با شوق میگه آخ جووون بابایی داره میره مهدی رو شوهر بده:))
یا مثلاً نیم ساعت پیش که دلش تخم مرغ آب پز کشیده بود داشت به مامانم میگفتم مامان من صبح« ناهار» نخوردم تو رو خدا برام تخم مرغ بپز:))
- ۹۷/۰۳/۲۵