از رگ گردن به ما نزدیک تر
شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۵۶ ب.ظ
گاهی وقتا از شدت نگرانی ، استرس و حرص و غصه برای اتفاقی که هنوز نیفتاده مریض میشم و زرد میکنم
امروز که دقیقا به همین حال دچار بودم ، به دوست ترم پنجیم فکر کردم .
به همون که دیروز تو کافه نشسته بود با دوستاش چایی میخورد و میگفت و میخندید و امروز اعلامیه ی فوتش رو دیوار دانشگاه دیدم ، بغض کردم و بغض غده شده ام سرانجام تبدیل به سونامی شد .
به دوست ترم پنجیم فکر کردم و گفتم من که نمیدونم یه دقیقه بعد زنده ام یا نه ، منی که ممکنه یه ثانیه بعد ، یه دقیقه بعد ، یه ساعت بعد ، دیگه اصلا تو این ظلمت کده وجود نداشته باشم چرا باید برای اتفاقی که هنوز نیفتاده اینقدر استرس بگیرم و هی بمیرم و هی بمیرم و مچاله شم
واقعا که آدمی با امید زنده است
- ۹۷/۰۲/۱۵