افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده
چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده

«صائب تبریزی»

۱۵ مطلب با موضوع «مینویسم تا یادم بماند» ثبت شده است

اللّهمّ انّک عفوٌّ تحبّ العفو

جمعه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۲۶ ق.ظ

خب من امشب همه ی اونایی که دلمو شکستن ، ناراحتم کردن و در حقم بدی کردن رو ببخشیدم ...  باید اعتراف کنم بخشیدن بعضی ها خیلی سخته من اون شب گفتم که تا عمر دارم نمیبخشمت و امشب بخشیدمت و از خدا می‌خوام دیگه هیچ وقت تو رو تو ذهنم نیاره هیچ وقت .... واقعا خدا چقدر بزرگه که توبه میکنیم و میبخشه نه یک بار نه دوبار همیشه آغوشش بازه برامون  . من نمی‌دونم چرا با اینکه امشب بخشیدم بازم اگه کارهای بعضی ها یادم بیاد دلم میخواد داد بزنم که آهای ازت متنفرم متنفر .... اون لحظه که چشمام رو بستم و اشکام ریخت و گفتم خدایا میبخشمشون انگار یه چیزی از دلم پر کشید و رفت بیرون 

بعدش دعا کردم اگر کسی از دستم دلخوره و دلش رو شکستم با حرفی سخنی رفتاری امشب منو ببخشه ... 

  • همدم ماه

خدا رو خوش میاد؟

يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۲۴ ب.ظ

امروز برای سومین بار با بچه های کلاس دهمی که برای همایش اومده بودن دانشگاه مون اشتباه گرفته شدم-_- 

 خانمه منو گرفته بود می‌گفت چون دیر اومدی نمیذارم بری تو سالن -_-

از اونور یه دختره از همین همایشی ها اومده بود می‌گفت بیا باهم بریم تو ، من تنهام-_- 

ینی این قدر غلط اندازم؟ :| 

  • همدم ماه

گریه نمی دهد امان ...

جمعه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۴۰ ق.ظ

از مسجد محله مون صدای قرآن میاد 

قرآنی که به مناسبت سومین روز در گذشت مادری میخونن که دکتر بهش گفته بود به خاطر کم خونی شدید اگه بچه ات رو سقط نکنی خودت می‌میری 

بین خودش و بچه اش کی رو انتخاب کرد؟

سقطش نکرد .... و امروز...

صدای گریه میاد .....

صدای قرآن میاد ....

وإذا الشمس الکُوِّرت....آنگاه که خورشید به هم در پیچد

وإذا النجوم الکَدرَت.... و آنگاه که ستارگان همی تیره شوند

وإذا المادرُ و إذا المادرُ ......و آنگاه که مادر ....

جان می دهد تا او جان بگیرد...

  • همدم ماه

که تو تا ابد ما را در قلب خود پرورش دادی

چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۵۷ ق.ظ

میخواهم احساسات محبوس شده در قلبم را نسبت به تو در این صفحه ی سفید تبدیل به کلمه کنم میخواهم از تو بگویم از تو بنویسم از تو بخوانم 

میخواهم با حروف و با کلمات تو را به رخ حروف و کلمات و جملات جهان بکشم.....

اما مگر میتوانم ... وقتی که در بهشتی که تو هستی نیستم ...وقتی که دردی که باعشق می‌کشی ، نمی‌کشم ....

حروفی که میدانم قدرت تحمل این بار را ندارند و در مقابل تو کوچک و کوچک تر و در نهایت محو می‌شوند ... 

قسم به تمام روز هایی که گفتم تحمل دیدن یک قطره اشکت را ندارم 

و قسم به تجری تحت الانهار هایی که خود مسبب جوشش از چشمه ی بی انتها و پر رمز چشم هایت شدم....


دیدنش خالی از لطف نیست :)

مدت زمان: 4 دقیقه 42 ثانیه 


  • همدم ماه

هیچکس کاش نباشد نگهش بر راهی

دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۵۲ ق.ظ

داشتم باهاش آخرین صحبت های آخرین دیدار آخرین روزمون رو میکردم

پرسیدم ازش ؛ چندتا خواهر داری؟ گفت خواهر ندارم . اما یه برادر کوچیکتر دارم .

پرسید ؛ تو چی ؟ 

گفتم؛ من سه تا خواهر کوچیکتر دارم . برادر ندارم .

گفت؛ چقدر خوب که زیادین . ما کمیم. ما فقط سه تاییم.

گفتم ؛ سه تا ؟  مگه نگفتی فقط تو و داداشت هستین؟

گفت؛ سه تا ، من و برادرم و مادرم.

میخواستم بپرسم پس بابات....

که بابام اومد دنبالم.

  • همدم ماه