دست من گیر که....
چهارشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۴۴ ب.ظ
ظهر که ناراحت بودم کلی غرغر نوشتم تا اومدم بزنم انتشار برقا رفت .نتم هم پرید . اینقدر دوز ناراحتیم زد بالا که فحش دادم به خودم و به اونی که برقا رو قطع کرد . حالم از این حالتم بهم میخوره . من اصلا اینجوری نبودم ...
بعدش با عصبانیت رفتم در و پنجره رو باز کردم و زیر نسیم داغ تابستون که از پنجره میوزید ادامه ی کتابم رو سر گرفتم .
الان شدت عصبانیتم کم شده اما هنوز ناراحتی ظهر از دلم بیرون نرفته .
وقتی یه چیزی از بابام میخوام و بابام همون موقع اخم میکنه و میگه نه خیر نمیشه منم لجبازی میکنم و اینقدر ادامه میدم تا بالاخره بابام قبول میکنه .
اما وقتی قبول میکنه من بلافاصله از خیر و شر اون خواسته میگذرم .
میگم بابا حالا که راضی شدی دیگه دلم نمیاد چون میدونم دلت نمیخواد
این شد که کلاس بعد از ظهر رو نرفتم و در حالی که برق نبود، پنجره و در ها رو باز کردم و زیر نسیم داغ تابستون ادامه ی کتابم رو خوندم ....
- ۹۷/۰۴/۲۰