افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

در روزنِ دلم نظری کن چو آفتاب ، تا آسمان نگوید که آن ماه بی وفاست....

افکار معلق

یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده
چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده

«صائب تبریزی»

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی‌ست...

يكشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۱۰ ب.ظ

امروز که روز اخر سال اول بود میایم از اول شروع میکنیم و از همون موقع ثبت نام . که آقاهه موقع گرفتن کپی شناسنامه ام لبخند زد و گفت خوش اومدی به شهرمون و من لبخند زدم و گفتم  ساکن همین‌شهرم . از اون آخر ثبت نام که بهم یه بروشور از جاهای دیدنی شهر دانشجویی! دادن و تازه سوغاتی هم بهم دادن ولی خب من بازم مال همین شهر بودم اما روشو بالا نیاوردم:))  از آشنا شدنم با دختری مشهدی به اسم اسما که وقتی فهمیدم همکلاسی هستیم خوشحال شدم 

از روز اول دانشگاه و ساعت شیش و نیم رفتن !!:)) کله ی سحر روز دوازدهم مهر ! 

شروع اولین کلاسم توی دوازدهم مهر با درس جنین شناسی! و پرسش استاد از درس به اون عجیب غریبی توی همون روز و از قضا پرسیدن آخرین سوال از من و بلد نبودنم ! (البته هیچکی هم بلد نبود:|)   و آشنای با سارا که مسببش همین سوال بود! شاید

که کلاس که تموم شد یه دختر ریز نقش و با نمک  که بعداً  فهمیدم ساراست اسمش بهم گفت تو فلانی هستی؟ گفتم آره و خوشحال شد و گفت خوشحالم که تنها نیستم 

من و سارا  باهم فرق داشتیم هم از نظر پوشش هم از نظر اخلاق! سارا خیلی اجتماعی تر از من بود . من حتی خجالت می‌کشیدم با همکلاسی های دخترم راحت حرف بزنم و ازشون سوال بپرسم . اما سارا همون روز اول با همه اشون دوست شده بودو  شماره ی نصفشون رو گرفته بود ! اما من تا چند ماه اول فقط یه شماره از سارا داشتم و یکی از منصوره . 

از چند روز بعدش که یه پسر  سیبیلو چهار شونه اومد و گفت خانوما آقایون ! از این به بعد من رییسم شیرفهم شد؟ 

که بعد من و سارا اسمش رو گذاشتیم چنگیز ! 

از اینکه روز بعدش چنگیز تو تلگرام یه گروه زد و به دخترا گفت هر کی شماره ی هر کی رو داره بیاردش تو گروه 

که من رو سارا آورد و من منصوره رو ! 

و من نمی‌دونستم که منصوره اسمش رو تو تلگرام ابراهیم ثبت کرده! و وقتی  آوردمش تو گروه شروع کرد بد و بیراه بگه که اینجا کجاست منو آوردی و بعدش از گروه لفت داد و رفت ! که خیلی ناراحت شدم

و بعد روز بعد موقع حاضر غایب کردن استاد بچه ها فهمیدن ابراهیم همون منصوره بوده:)) 

و اما من که اسمم تو تلگرام بود استرپتومایسز! و تا یه هفته بچه ها دنبال این می‌ گشتند که ببینن استرپتومایسز کیه! که ابراهیم مشهور مذکور رو آورد تو گروه!

از دعوای بچه ها تو گروه و منهدم شدن گروه تلگرامی و کانال زدن چنگیز ! 

و بعد دوباره گروه ساخت و گفت دعوا نمک کلاسه ولی با هم دوست باشید-_- 

از جزوه های اشتباهی که گرفتم 

از اینکه ترم اول از خیلی از همکلاسی هام خوشم نمیومد اما آخرای ترم اسمشون رو تو دفترم نوشتم و جلوی اسمشون ویژگی های مثبت هر کدوم رو نوشتم و گفتم ببین ؟ باید خوشحال باشی که دوستات هر کدوم این ویژگی های خوب رو دارن و میتونی ازشون یاد بگیری 

از آشنایی با زینب و فاطمه که ترم چهار بودن و من خوشحال از اینکه با ترم بالایی ها دوست شدم:) 

از ترکی حرف زدن با فاطمه که ترک بود :)) و ساغول و حالون یاخچیدی گفتن هام وقتی میدیمش

از عضو شدن تو انجمن کتاب خونی دانشگاه و خوندن کتاب دروغ گویی روی مبل پا به پا شون  

از میانترم آناتومی که اولین تجربه ی امتحان دانشگاه بود و از روانشناسی و رشیدی که بعد از اون افتضاح که به بار آورد دیگه نوکش چیده شد و از لاکش بیرون نیومده تا الان 

از ابروخفنی که خیلی خفن بود و لکوتی که ترم اول ازدواج کرد  

از استاد ادبیات که از من و سارا در مورد شهرمون سوالای اختصاصی میپرسید و تو هر جلسه می‌گفت شما مال همین شهرین مگه نه ؟ 

از پرسیدن سوال برداشت انگور شهر در چه تاریخی انجام میشه و ضایع شدن من ! از اینکه یه جمله از کتاب رو گیر داده بود که من حتما به زبون محلی بخونمش و من هم خجالت می‌کشیدم جلوی پسرا هم درست و حسابی بلد نبودم تلفظ هاش رو 

از اینکه یکی از پسرای کلاس وقتی سلام کرد من و سارا جوابش رو ندادیم و بعدش عذاب وجدان گرفتیم 

و از سلام هایی که هنوز که هنوزه مثل چیز سرمون رو میندازم پایین و رد و میشیم و رومون نمیشه بگیم ! 

از دکتر مهندس که واسه اولین بار که باهاش حرف زدم و دیدم تنها تو کلاس نشسته و گفتم آقای دکتر مهندس کلاس نداریم امروز و گفت خودم می‌دونم! و من حسابی ضایع شدم و خجالت کشیدم 

و دومین حرف زدنی که این دفعه خودش ازم پرسید کلاس داریم و من گفتم بله داریم و اخرین حرف زدنمون بود ! 

از فرجه های زیاد و طولانی از حد که من و سارا با وجود اینکه کسی نبود از سر اجبار میومدیم و کلاس تشکیل می‌دادیم ! و آخرش هم هیچ اتفاقی نیفتاد و اومده و نیومده یه نمره گرفتن! 

از دعوای  چنگیز و ابرو خفن  سر نمایندگی و از رای من که نوشته بودم هیچ کدام ! 

از کلاس های تغذیه که استادش با تکیه کلام های اعصاب خورد کنش می‌رفت رو اعصابمون و تا چند هفته پیش سوژه ی بچه ها بود 

از ترم دوم که بچه ها سر میان ترم دادن و ندادن دعوا می‌کردن و همه با خرخون کلاس که یواشکی رفته بود آموزش و به رییس آموزش گفته بود ما امتحان میخوایم یالاااا چپ افتاده بودن و مسخرش میکردن 

از قرار هایی که با صمیمی ترین دوست دبیرستانم " زهرا "که اصفهان قبول شده بود تو دانشگاه میذاشتم و از آشنایی با نگار توی کتابخونه که کنکوری بود 

از ذوق واسه رفتن به مراکز بهداشت روستا و شهر واسه درس آداب و بعدش خوردن تو ذوقمون که وایستادیم و گوش کردیم فقط!

از ذوق واسه روپوش سفید و سلفی بچه ها ! و کلاس های آزمایشگاه فیزیولوژی که باعث میشد دوشنبه ی بچه ها با استوری های خون و الکتروکاردیوگرام و دستگاه اسپیرومتر و فشارسنج پر بشه 

از خوشحال شدنم واسه نمره ی چهارده و دوازده واسه بعضی درسام و جو گیر شدن واسه برداشتن ترم تابستونی و تموم کردن زودتر علوم پایه 

از اینکه اوایل ترم اول به ترم دومی هامون پز میدادیم و می‌گفتیم ما شیوه ی نوین هستیم و شیش و نیم ساله! و با شما که هفت ساله این همزمان فارغ التحصیل میشم

از خوردن تو ذوقمون که آموزش واسه جلوگیری از این تداخل تصمیم گرفت نوین هفت ساله بشیم و گفت خودتون رو بکشید هم علوم پایه براتون دو نیم ساله ! 

از ناراحت شدنمون سر این موضوع و شورش کردن بچه ها به آموزش 

از اومدن بچه های تکمیل ظرفیت و پیدا کردن دوستای جدید 

و آشنایی من با دختر کرد ترکی که اسمش صدف بود و الان یکی از بهترین دوستامه 

از قهر کردن آخر ترم استاد اپیدمیولوژی و جزوه ندادن بهمون 

و از سخت گیری های استاد زبان و مشقای زبانی که استرس اینکه حالا کی رو صدا میزنه حلش کنه و صلوات فرستادنامون!

و ثبت نام توی کلاس زبانی که منهدم شد و مثل همیشه تا آخر ادامه اش ندادم 

از سالن تشریحی که تا الان نرفتیم ! که وقتی چنگیز گفت فردا روپوش بیارید که میریم سر جنازه همه خوشحال شدن! 

ولی استاد به جاش بردمون سالن مولاژ! و گفت فعلا نیازی نیست جنازه ببینید !

و از کلاس های خواب آور  اندیشه ی اسلامی دو که استادش فکر میکرد با نمکه :)) 

و از ساعت هایی که به سرعت باد گذشت و سپری شد 

و  آخرین امتحان های سال اول و امتحان سخت روانشناسی که یادگاری از ترم قبل بود و از هنوز نزدن نمره ی روانشناسی و لنگ در هوا موندنش تا به الان!

و پایان امتحانات  با اژدهای ترسناکش! که فیزیولوژی بود و امروز دادیم ! و ندونستیم خوشحال باشیم که بالاخره امتحانا شرش کنده شد و تموم شد یا ناراحت باشیم از ده صفحه سوال فیزیو که بچه های دارومون بیست نفرشون افتادن و ترم بالایی هامون هم حتی ! 

و بالا خره خوب و بد ، شیرین و  تلخ  

سلام تابستونِ عزیزم سلام ✋

  • ۹۷/۰۴/۱۰
  • همدم ماه

نظرات  (۱۰)

دلم گرفت با خوندن پستت نمی‌دونم چرا..
مبارکت باشه تابستون :)
پاسخ:
شاید چون وقتی دلم گرفته بود نوشتمش:)
ممنون النای عزیزم مبارک تو هم:**
امتحاناتون تموم شده؟! عررررر😭😭😭 
چه قدررررر جو دانشگاه شما با ما فرق داره... ما همه سرمون تو لاک خودمون، هیچ کس با هیچ کس دیگه ای حرف نمیزنه مگر در مواقع لزوم! 
بی خاطره ی خاصی یکسال مون گذشت، فقط رفتیم سر کلاسای مزخرف و برگشتیم... 💔

پاسخ:
اره دیروز توم شد -_-
هر چهارتا فیزیو رو تو یک روز داشتیم و فقط سه فصل اول قلب رو میانترم داده بودیم پوستمون کنده شد :(((
رابطه ی دخترای کلاسمون باهم تقریبا خیلی خوبه   ، اما خیلی جاها هم اختلاف نظر داریم و آموزشمون میگه یکی از ورودی های نا متحد دانشگاه شمایید :))
علوم پایتون5ترمس یا4؟
پاسخ:
قرار بود چهار باشه . ولی خوب شد که پنج ترمه شد ما هر ترم حداکثر واحدی که داریم هفده واحده .  ترم دوم درسا و واحد هارو برامون چهارترمه تنظیم کرده بودن و هر ترم واقعا سنگین بود . اما بعد که پنج ترمه کردن خیلی سبک تر شده . فکر کنم ترم اخر چهارده واحد داریم !😌
5ترمس فهمیدم 😞
پاسخ:
هوم از شما چی ؟
سلام همدم ماه بانو
سلام 🙋😁
پاسخ:
سلام دیوانه 
سلام✋😂
  • رومی زنگی
  • تبرییییک میگم همدم جانم خسته نباشی خانوم خداقوت عزیزم :***
    پاسخ:
    ممممنون رومی عزیز و مهربونم :***
    پس دانشگاه دانشگاه که میگن اینطوریه :) 
    پاسخ:
    یه محیط متفاوت با دبیرستان ولی میشه گفت تقریبا با همون سیستم آموزشی مزخرف  !
    :)
    سلااام سلاااام
    پساپس تبریک میگم!
    ان شاءالله خوش بگذره و تابستون مفیدی باشه برات :))
    پاسخ:
    سلااااام 😍 به به ببین اریانا اینجاست 💓چشمام  قلب قلبی شد 😍
    قربانت عزیزم:-)
    همچنین برای تو ^_^ وبلاگ نمی‌زنی آریانا؟:-)
    اینجا میومدم تو این مدت یعنی میخوندمت ولی امکان نظر گذاشتن برام نبود :))
    + فدای تو😘
    + تو فکرم بود منتها سیستم ندارم با گوشی باید بزنم. بیان روونه کار کردنش؟
    پاسخ:
     در مهر تفاوت نکند کامنت نذاشتن  😍
    +😉😘
    +آره بیان خیلی خوبه . یکم باهاش کار کنی قلقش میاد دستت؛-)
    😅😅😍😍
    + پس به زودی در این مکان یک وبلاگ افتتاح میشود! :)
    پاسخ:
    Wowww 
    Whoopee
    😍😍
    منتظریم🤗

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">