فکرِ شنبه تلخ دارد جمعه ی اطفال را
دیشب اصلا حوصله نداشتم امتحانم رو بخونم .هر نیم ساعت پنج دقیقه غر میزدم و به امتحان شنبه فکر میکردم . حالا امروز امتحان رو دادم . حس بدی نسبت بهش دارم . بعد از امتحان با سارا نشستیم دعا کردیم که پاس شویم . بعد حساب کردیم چقدر برای امتحان فیزیو قلب شنبه وقت داریم . فردا که تا بعد از ظهر کلاسیم . پنج شنبه هم کلاس فوق داریم . بعد یادمان افتاد ماه رمضان هم هست . بعدش کمی با هم زار زدیم . طبق معمول برای نتیجه ی این امتحان هم صلوات هم نذر کردیم شما هم نفری یک صلوات بفرستید روی دعا های شما هم حساب کردیم . نزدیک امتحانات احساسات معنوی مان بالا میزند :)) بعد طبق ترم قبل به هم قول دادیم برای امتحان بعدی بیشتر تلاش کنیم :))
جدیدن سر جلسه هول میکنم و جواب سوالاتی که دقیقه ای پیش خوانده ام از ذهنم میپرد . امتحان امروز نیمه عملی بود . هی میخوام بگم عملی فیزیو هی روم نمیشه:)) آخه انقدر از فیزیو آزمایشگاه خوب تعریف کرده بودم که:| بیشتر ایستگاه ها سوالاتش تشریحی بود و فقط دو ایستگاه عملی داشت .
#از ما نشنیده بگیرید:/
داشتم جزوه مینوشتم منصوره دید. گفت چرا پایین هر صفحه شماره میزنی. گفتم میخوام هر کی ازم خواست جزوه ام رو بهش بدم . گفت من اگه جای تو بودم همچین کاری نمیکردم . رفتم انتشاراتی منصوره رو اونجا دیدم . بهم گفت میشه جزوه ای که نوشتی رو بهم بدی؟ گفتم تو نگفتی اگه جای من بودی به کسی جزوه نمیدادی؟ خندید و جزوه ام را از دستم گرفت و داد به انتشارات تا برایش کپی بزند .
- ۹۷/۰۲/۲۵